جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تحرز

تحرز

تحرز
خود را نگه داشتن، خویشتن را نگه داری کردن، پرهیز کردن، خودداری
تحرز
فرهنگ فارسی عمید

تحرز

تحرز
خویشتن را نگاه داشتن. (دهار). تحرز از چیزی، پرهیز کردن و خویشتن را نگاه داشتن از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). توقی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). احتراز و پرهیز. (فرهنگ نظام) : آن دیگری که تحرزی داشت... با خود گفت غفلت کردم. (کلیله و دمنه). خردمندان... از جنگ عزلت گرفته اند و از بیدار کردن فتنه... تحرز... واجب دیده. (کلیله و دمنه). دمنه... با دل قوی، بی تردد و تحرز، با وی (گاو) سخن گفت. (کلیله و دمنه). از دریا و آتش تحرز و تجنب ممکن است واز خشم پادشاه ناممکن و متعذر. (سندبادنامه ص 72)
لغت نامه دهخدا

تحرز

تحرز
اجتناب، احتراز، امتناع، امساک، پرهیز، خویشتنداری، دوری، اجتناب کردن، احتراز کردن، پرهیز کردن، دوری جستن، دوری گزیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تحریز

تحریز
پناه دادن، نگاهداشتن بسیار بسیار نگاهداشتن، پناه دادن، استوار گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار