- تحذل
- دلشوره
معنی تحذل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دگردیسی، دگرگونی
بردباری، تاب
زیرک نمایی استاد نمایی خود را حاذق و زیرک وا نمودن بدون آنکه باشند
پرهیز کردن
زدوده شدن، زینت گرفتن
فراهم بودن در دسترس بودن، ایستا گشت (ثابت گشتن) حاصل بودن بدست بودن بحصول پیوستن، گرد آمدن، ثابت گردیدن
انتقال از جائی به جائی دیگر
کوچ کردن، از منزل برداشتن
حلال بودی خواستن
نکوهش پذیری
ناخویشتن داری، عمل نفس خویشتن کردن، لباس کهنه پوشیدن
بحلی خواستن، طلب حلالیت کردن، کفاره دادن برای سوگند و رها شدن از قید سوگند با دادن کفاره
حاذق شدن، خود را حاذق وانمود کردن
حاصل شدن، گرد آمدن، ثابت و برقرار شدن
بسیار شدن اهل مجلس، پر شدن مجلس از مردم
برگشتن از حالی به حال دیگر، منقلب شدن، دگرگون شدن، دگرگون شدن اوضاع، جا به جا شدن
بردباری کردن، بردباری داشتن، طاقت آوردن، شکیبایی، بردباری
درباختن و ترک کردن چیزی، برای مثال چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی - ۷ حاشیه)
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، ابرو فراخی، طلاقت، انبساط، تحتّم، تازه رویی، مباسطه، بشر، مباسطت، روتازگی، هشاشت، بشاشت
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، ابرو فراخی، طلاقت، انبساط، تحتّم، تازه رویی، مباسطه، بشر، مباسطت، روتازگی، هشاشت، بشاشت
Tolerance
терпение
Toleranz
терпіння
tolerancja
tolerância
tolleranza
tolerancia