جدول جو
جدول جو

معنی تحت - جستجوی لغت در جدول جو

تحت
زیر
تصویری از تحت
تصویر تحت
فرهنگ واژه فارسی سره
تحت
زیر، پائین
تصویری از تحت
تصویر تحت
فرهنگ لغت هوشیار
تحت
((تَ))
زیر، پایین
تصویری از تحت
تصویر تحت
فرهنگ فارسی معین
تحت
زیر، پایین
تصویری از تحت
تصویر تحت
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بایستگی در بایی بایسته بودن در پای شدن لازم شدن، چیزی را بر خود واجب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحتم
تصویر تحتم
حتم شدن، واجب شدن، لازم گشتن، چیزی را بر خود واجب کردن
شادمانی و خوش رویی کردن، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، هشاشت، تازه رویی، بشاشت، انبساط، تبذّل، مباسطه، روتازگی، مباسطت، بشر، ابرو فراخی، طلاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحتم
تصویر تحتم
((تَ حَ تُّ))
لازم گشتن، چیزی را بر خود واجب کردن، شادمانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تست
تصویر تست
آزمایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بحت
تصویر بحت
بی غل وغش، بی درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحت
تصویر صحت
درستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخت
تصویر تخت
اریکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخت
تصویر تخت
محل جلوس پادشاه در هنگام سلام، سریر، اریکه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع تحفه، نوبرها، ره آوردها بلک ها اسم) جمع تحفه ارمغانها هدیه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیت
تصویر تحیت
سلام گفتن، دعا و نیایش
فرهنگ لغت هوشیار
ظرف فلزی بزرگ و پهن و اندکی گرد که در آن لباس و غیره شویند. یا تشت کسی از بام افتادن، رسوا شدن او آشکار گشتن راز وی
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه ای است انگلیسی که در زبان فارسی متداول شده و بمعنی امتحان و آزمایش است و در مورد استعدادهای طبیعی و اکتسابی افراد بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفت
تصویر تفت
با حرارت، گرم
فرهنگ لغت هوشیار
به پایان رسید پایان یافت پایان (فعل) بپایان رسید تمام شد (در آخر کتابها و رساله ها نوشته شود)، یا از بای بسم الله تاتای تمت
فرهنگ لغت هوشیار
لاروس آن را سریانی معرب می داند توت بن درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
کهنه جامه، برده شده دارایی، سجن سرمای سخت از بیخ کندن برکندن، ناروا کرد، بر گرفتن گوشت از استخوان ناروا پلید، پیشه ننگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبت
تصویر تبت
کرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحت
تصویر صحت
تندرست شدن، سلامت، برخاستن از بیماری، بی عیبی، بی آهوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توت
تصویر توت
میوه ای ریز، آبدار و شیرین، دارای مواد ازته و مواد چرب و ویتامین های B و C، ملین و پیشاب آور است. تازه و خشک کردۀ آن خورده می شود، خوردن آن برای مبتلایان به مرض قند ضرر ندارد. شیرۀ آن را هم می گیرند و شیرۀ توت می گویند، درخت این میوه که بزرگ، تناور و دارای برگ های پهن است. برگ آن به مصرف تغذیۀ کرم ابریشم می رسد
توت سه گل: در علم زیست شناسی تمشک
توت سیاه: در علم زیست شناسی شاه توت، توت مجنون
توت مجنون: در علم زیست شناسی نوعی درخت توت که شاخه های آن چتری و مانند بید مجنون آویخته و سرازیر است، میوۀ آن شبیه شاه توت اما ریزتر از آن است، توت سیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبت
تصویر تبت
سورۀ صد و یازدهم قرآن مشتمل بر پنج آیه و لعن بر ابولهب و زنش که پیغمبر اسلام را آزردند، لهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بحت
تصویر بحت
ساده، خالص، محض، صاف، بی درد، بی غش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبت
تصویر تبت
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبد، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحت
تصویر صحت
تندرست بودن، تندرستی، سلامتی، راستی و درستی
صحت و سقم: کنایه از درستی و نادرستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحیت
تصویر تحیت
سلام گفتن، درود گفتن، خوشامد گفتن، سلام و درود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفت
تصویر تفت
گرم، باحرارت، تند، تیز، باشتاب، برای مثال به دستوری شاه دیوان برفت / به پیش سپهدار کاووس تفت (فردوسی - ۲/۵۵)
شوکران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، بیخ تفت، تودریون، شبیبی، شیکران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تات
تصویر تات
تا تو را، برای مثال دردستانی کن و درمان دهی / تات رسانند به فرمان دهی (نظامی۱ - ۴۳)
قومی آریایی در شمال و شمال غربی ایران، نامی که ترک ها به ایرانیان و کسانی که در سرزمین ترکان و یا سرزمین های تحت استیلای ترکان به سر می بردند و به زبان فارسی تکلم می کردند داده بودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشت
تصویر تشت
ظرفی که در آن لباس یا چیز دیگر می شویند، لگن، طشت
تشت زر: تشتی که از زر ساخته شده، کنایه از خورشید، تشت زرین
تشت زرین: تشتی که از زر ساخته شده، کنایه از خورشید، تشت زر
تشت سیمین: تشتی که از نقره ساخته شده، کنایه از ماه
تشت غربالی: کنایه از آسمان، برای مثال دراین تشت غربالی آبگون / تو غربال خاکی، فلک تشت خون (نظامی - ۱۰۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحف
تصویر تحف
تحفه ها، هدیه ها، پیشکش ها، چیزهای کمیاب و گران بها، سوغات ها، هدیه هایی که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد، رهاوردها، ارمغان ها، سفته ها، نورهان ها، نوراهان ها، نوارهان ها، راهواره ها، بازآوردها، عراضه ها، بلک ها، لهنه ها، جمع واژۀ تحفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحت
تصویر لحت
لخت کردن همه چیز را گرفتن، زدن با دستواره لت، یکرو راستگو: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
ناب، خرد ورز، سخت، گرم صلب و سخت از هر چیز، روز گرم، خردمند تیز خاطر، خالص از هر چیز بی آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحت
تصویر نحت
سرشت، طبیعت، خالص، محض
فرهنگ لغت هوشیار