زیر. ضد فوق. ظرف آید و اسم. و چون اسم باشد مبنی بر ضم بود، گویند: من تحت . ج، تحوت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). نام یکی از جهات ششگانه است، نقیض فوق. (از قطر المحیط). زیر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). جهت زیر. مقابل فوق. (فرهنگ نظام). گاه ظرف است، چنانکه گویند: هذا تحت هذا و گاه اسم باشد وآنگاه مبنی بر ضم است و گویند: من تحت . (از قطر المحیط). و صاحب اقرب الموارد گوید: چون از اضافه فک شود مبنی بر ضم باشد: له ما فی السموات و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت الثری ̍. (قرآن 6/20). یوم یغشیهم العذاب من فوقهم و من تحت ارجلهم و یقول ذوقوا ماکنتم تعملون. (قرآن 55/29). نور او در یمن و یسر و تحت و فوق بر سر و بر گردنم مانند طوق. مولوی (مثنوی)