به یک سو شدن. (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). تنزه از چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، حاشا گفتن و ابا و امتناع و انکار و عدم قبول. (ناظم الاطباء) ، کناره کردن از چیزی با ترس. مثال: فلان از من تحاشی میکند. این معنی مخصوص فارسی است. (فرهنگ نظام) : رعیت کرمان از شکایت امیر فخرالدین عباس، تحاشی می نمودند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 35). - سخن یا دشنام بی تحاشی، سخن یا دشنام بی پروا: طایفۀ رندان بخلاف درویشی بدرآمدند و سخنان بی تحاشی گفتند و بزدند. (گلستان). دشنام بی تحاشی دادن گرفت. (گلستان)
به یک سو شدن. (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). تنزه از چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، حاشا گفتن و ابا و امتناع و انکار و عدم قبول. (ناظم الاطباء) ، کناره کردن از چیزی با ترس. مثال: فلان از من تحاشی میکند. این معنی مخصوص فارسی است. (فرهنگ نظام) : رعیت کرمان از شکایت امیر فخرالدین عباس، تحاشی می نمودند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 35). - سخن یا دشنام بی تحاشی، سخن یا دشنام بی پروا: طایفۀ رندان بخلاف درویشی بدرآمدند و سخنان بی تحاشی گفتند و بزدند. (گلستان). دشنام بی تحاشی دادن گرفت. (گلستان)
تحائی. یکی از منازل ماه و آن سه ستاره است محاذی هنعه. یکی آن تحیاه است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نام صورتیست از صور فلکی دارای سه ستاره که هر یک را تحیاه گویند و آن روبروی هنعه است میان مجره و توابع عیوق و گویند در آن ناحیه منزل قمر هنعه نیست بلکه منزل تحایی است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سه ستاره انددر مقابل هنعه، واحد آن تحیاه است. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و رجوع به تحائی و هنعه و هقعه شود
تحائی. یکی از منازل ماه و آن سه ستاره است محاذی هنعه. یکی آن تحیاه است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نام صورتیست از صور فلکی دارای سه ستاره که هر یک را تحیاه گویند و آن روبروی هنعه است میان مجره و توابع عیوق و گویند در آن ناحیه منزل قمر هنعه نیست بلکه منزل تحایی است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سه ستاره انددر مقابل هنعه، واحد آن تحیاه است. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و رجوع به تحائی و هنعه و هقعه شود
نگاهداری مردم خویشتن را از کسی و پرهیز کردن از وی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تحامی مردم کسی را، نگاه داشتن خود را از وی و اجتناب کردن و دوری جستن ازاو. (از قطر المحیط) : تحاماه الناس تحامیاً، نگاه داشتند خویش را از وی و پرهیز جستند او را. و منه: یتحامی ̍ کما یتحامی ̍ الاجرب. (از اقرب الموارد)
نگاهداری مردم خویشتن را از کسی و پرهیز کردن از وی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تحامی مردم کسی را، نگاه داشتن خود را از وی و اجتناب کردن و دوری جستن ازاو. (از قطر المحیط) : تحاماه الناس ُ تحامیاً، نگاه داشتند خویش را از وی و پرهیز جستند او را. و منه: یُتَحامی ̍ کما یُتَحامی ̍ الاجرب. (از اقرب الموارد)
فرش منقش را گویند مانند قالی و گلیم و پلاس الوان. (برهان). گلیم و فرش منقش باشد. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) : فکنده ست فراش باد بهاری تواسی ّ الوان ابر کوه و کردر. عبدالقادر نائینی (از فرهنگ رشیدی)
فرش منقش را گویند مانند قالی و گلیم و پلاس الوان. (برهان). گلیم و فرش منقش باشد. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) : فکنده ست فراش باد بهاری تواسی ّ الوان ابر کوه و کردر. عبدالقادر نائینی (از فرهنگ رشیدی)
جمع واژۀ تحسین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، کتاب التحاسین، ضد مشق. (منتهی الارب). آنست که با تأنی و مراعات نظام و قاعده نوشته شده باشد، برخلاف مشق. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
جَمعِ واژۀ تحسین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، کتاب التحاسین، ضد مشق. (منتهی الارب). آنست که با تأنی و مراعات نظام و قاعده نوشته شده باشد، برخلاف مشق. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)