جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تحاسد

تحاسد

تحاسد
یکدیگر را حسد کردن. (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر یکدیگر رشک بردن. (آنندراج). حسد ورزیدن بعضی مر بعض را. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

تحاشد

تحاشد
گردآمدن قوم برای معاونت، فی الفور حاضر آمدن قوم بر آواز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مجتمع شدن قوم بر کاری واحد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

تحاسی

تحاسی
با هم آشامیدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

تفاسد

تفاسد
بریدن ارحام را. یقال: تفاسدوا، ای قطعوا الارحام. (منتهی الارب) (از آنندراج). بریدن ارحام و قطعرحم کردن. (ناظم الاطباء). بریدن و قطع ارحام: تفاسدالقوم، تدابروا و قطعوالارحام. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا