به یک سو شدن. (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). تنزه از چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، حاشا گفتن و ابا و امتناع و انکار و عدم قبول. (ناظم الاطباء) ، کناره کردن از چیزی با ترس. مثال: فلان از من تحاشی میکند. این معنی مخصوص فارسی است. (فرهنگ نظام) : رعیت کرمان از شکایت امیر فخرالدین عباس، تحاشی می نمودند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 35). - سخن یا دشنام بی تحاشی، سخن یا دشنام بی پروا: طایفۀ رندان بخلاف درویشی بدرآمدند و سخنان بی تحاشی گفتند و بزدند. (گلستان). دشنام بی تحاشی دادن گرفت. (گلستان)