جدول جو
جدول جو

معنی تجویز - جستجوی لغت در جدول جو

تجویز
جایز دانستن، جایز شمردن، اجازه دادن، روا دانستن، روا داشتن
تصویری از تجویز
تصویر تجویز
فرهنگ فارسی عمید
تجویز
(اِ تِ)
روا داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (آنندراج). روا داشتن رای کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انفاذ. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط) ، روا داشتن امری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روا کردن و گذراندن و مجاز قراردادن امری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رواداشتن و جایز گردانیدن. (فرهنگ نظام) ، روا دیدن حکمی. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، آب دادن شتران خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، کشیدن شتران را یکان یکان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، روا گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روان یا رایج قرار دادن دراهم را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تجویز
روا داشتن، جایز بودن
تصویری از تجویز
تصویر تجویز
فرهنگ لغت هوشیار
تجویز
((تَ))
روا شمردن، روا کردن
تصویری از تجویز
تصویر تجویز
فرهنگ فارسی معین
تجویز
رواداری
تصویری از تجویز
تصویر تجویز
فرهنگ واژه فارسی سره
تجویز
اجازه، اذن، جواز، رخصت، روایی، اجازه دادن، جایز شمردن، روا شمردن
متضاد: تحریم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تجویز
پیشنهاد
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجوید
تصویر تجوید
فن درست ادا کردن حروف و کلمات در تلاوت قرآن، درست ادا کردن حروف و کلمات مانند تلفظ فصحای عرب، نیکو کردن، سره کردن، کاری را نیک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجهیز
تصویر تجهیز
مجهز کردن، آماده کردن اسباب کاری مانند ساز و برگ لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجویف
تصویر تجویف
جوف و درون چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
بیوکندن. (تاج المصادر بیهقی). بیفکندن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). انداختن کسی را به زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به جور منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نسبت دادن کسی را به جور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، برگردانیدن بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : جوّر البناء، قلبه و قعره . (قطر المحیط). برگرداندن و واژگون کردن بنا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سعی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، اندک صبر شدن، اندوهگین شدن. ملول شدن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گرسنه کردن کسی را و گرسنه داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرسنه کردن. (زوزنی). گرسنه داشتن. (دهار). گرسنه داشتن بقصد. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). اجاعه.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کاواک و میان تهی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میان تهی کردن. (دهار). خالی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). جوف قرار دادن چیزی را، خارج کردن آنچه که در جوف آن بود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)،
{{اسم}} در محاوره، آنچه که در میان چیزی خالی باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). جوف و کاواک و مغاره. (ناظم الاطباء). نزد اطبا فضایی که در باطن عضو باشد. (فرهنگ نظام) (از کشاف اصطلاحات الفنون) : و اگر اندر تجویفها و منفذهاء دماغ باشد (مادۀ نزله) بسیار باشد که سکته آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جمع کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج) ، بانگ زدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بسی فاواگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). گرد برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسی واگردانیدن. (زوزنی). بسیار گردانیدن. (آنندراج). در تاج العروس آرد: و جوّل تجوالاً، عن سیبویه قال و التفعال بناء موضوع للکثره کفعلت فی فعلت وفی العباب جال تجوالاً و فی التهذیب جوّل البلاد تجویلاً، ای جال فیها کثیراً... (تاج العروس ج 7 ص 266)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از ’ج وو’، وژنگ در مشک دادن. (تاج المصادر بیهقی). پیوند کردن خیک را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رقعه زدن خیک را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دوانیدن اسب را بروی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ساختن جهاز عروس و لشکر و مرده و مسافر و غازی و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از غیاث اللغات) (از فرهنگ نظام) : و لما جهزهم بجهازهم قال ائتونی باخ لکم من ابیکم. (قرآن 59/12)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اشتربه آب بردن. (تاج المصادر بیهقی). به نرمی و سبکی راندن اشتران را سوی آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :حوّز الابل تحویزاً، وجهها الی الماء لیلهالحوز. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، در حوزۀچیزی آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تمام تیر کشیدن کمان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، نوردیدن، پیچیدن، کشیدن، تیز رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پی پیچیدن بر تیر و تازیانه و دستۀ شمشیر و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مرده را بر تخت نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، نماز گزاردن کاهن مرده را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سره کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). نیکو کردن و سره کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نیکو کردن. (فرهنگ نظام). جیّد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و جیّد گردانیدن چیزی را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) : لاتطلب سرعهالعمل و اطلب تجویده... (عیون الانباء) ، رعایت کردن قاری تجوید را در قرائت خود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). حرف به مخارج ادا کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نیک گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). علم ادای حروف ازمخارج. (ناظم الاطباء). علمی که در آن کیفیت نیکو خواندن قرآن و امور متعلق به آن ذکر میشود. (از فرهنگ نظام). (در اصطلاح قراء) تلاوت کلام اﷲ است بنحوی که حق هر حرفی از مخرجش اداء و صفتی را که مخصوص اداء هر حرفی است مراعات کنند، از قبیل: همس و جهر و شدت و رخاوت و مانند آن. و ادا کردن حق هر حرفی از آنچه که سزاوار است در موارد بخصوص که باید بجای آورند، مانند: ترقیق مستقل و تفخیم مستعلی و امثال آنها و بازگردانیدن هر حرفی را بسوی اصلش بدون تکلف. و طریق عمل بدین علم آن است که از دهان شیوخ و استادان این فن بشنوند، مخصوصاً کسانی که عارف باشند به طریق اداء تلاوت کلام اﷲ و بدانچه که قاری از مخارج حروف و صفات آنهاو وقف و ابتداء و رسم بدان نیازمند است معرفت کامل پیدا کرده باشند. و مراتب تجوید سه است: ترتیل و تدویر و حدر. و تدویر بر حدر و ترتیل بر هر دو مقدم است و ترتیل عبارت از آرامی است به مذهب ورش و عاصم و حمزه و حدر سرعت باشد به مذهب ابن کثیر و ابی عمرو و قالون و تدویر میانه روی بین آندو است به مذهب ابن عامر و کسائی و این ترتیب روش غالب اوقات قارئان مذکور است و الا هر یک از آنان یکی از مراتب مسطوره را جائزدانسته اند. در ترتیل مراعات تمطیط از لوازم است و در حدر اندماج از لوازم باشد، زیرا قرائت مانند رنگ سپیدی است که اگر کم باشد به گندم گونی متمایل شود و اگر از حد زیاده گردد منجر به برص شود. در اتقان گفته است که ترتیل مرادف تحقیق است و کیفیت قرائت بر سه نوع است: اول تحقیق. و آن اعطاء هر حرفی راست حقش رااز اشباع مد و تحقیق همزه و اتمام حرکات و اعتماد اظهار و تشدیدات و بیان حروف و تفکیک حروف و اخراج حروف بعضی را از بعضی، بوسیلۀ سکته و ترتیل و تؤده وملاحظۀ جایزات وقفها بدون قصر و اختلاس و اسکان متحرک و ادغام و ترتیل برای ورزش زبان و تقویم الفاظ باشد و یستحب الاخذ به علی المتعلمین من غیر ان یتجاوز فیه الی حدالافراط بتولید الحروف من الحرکات و تکریر الرأات و تحریک السواکن و تطنین النونات بالمبالغه فی الغنات و نحو ذلک و هذا النوع من القرائه مذهب حمزه و ورش. دوم حدر بفتح حاء و سکون دال است و آن ادراج قرائت بسرعت و تخفیف قرائت است بوسیلۀ قصر و تسکین و اختلاس و بدل و ادغام کبیر و تخفیف همزه و مانند آنها از آنچه بروایت صحیحه رسیده با مراعات برپا داشتن اعراب و تقویم اللفظ و تمکن حروف بدون بتر حروف مد و اختلاس اکثر حرکات و این ترتیب از اکثر پیشوایان این فن از کسانی که منفصل را ممدود ساخته اند و به حداشباع نرسیده اند. و آن مذهب سائر قراء است و مختار نزد اکثر اهل تجوید باشد. سپس صاحب اتقان گوید فرق بین ترتیل و تحقیق آنست که تحقیق برای ورزش و تعلیم وتمرین و ترتیل برای تدبر و تفکر و استنباط باشد. پس هر ترتیلی تحقیق باشد ولی هر تحقیقی ترتیل نیست.
فائده - در شرح مهذب آمده که علماء تجوید اتفاق کرده اند که افراط در اسراع مکروه است و گفته اند تلاوت قرآن یک جزء آن با ترتیل بر دو جزء بدون ترتیل رجحان دارد و استحباب ترتیل برای تدبر است و برای آنست که به بزرگداشت و توقیر کلام ایزدی نزدیکتر و تأثیر معانی در قلب قاری بیشتر خواهد بود و بهمین جهت است که برای کسانی که به زبان تازی آشنا نیستند و از کلام ایزدی بهره ای نمیبرند، تلاوت با ترتیل معهذا استحباب دارد. و در نشر گفته است که اختلاف شده است در اینکه آیا مراعات ترتیل با قلت قرائت افضل است یا ترک ترتیل با کثرت قرائت. و بعضی از پیشوایان ما در پاسخ این پرسش نیکو قضاوتی کرده و ثواب قرائت با مراعات ترتیل از حیث قدر و منزلت پیش است و ثواب کثرت قرائت از حیث شماره افزون باشد، زیرا در ازاء هر حرفی ده حسنه برای قاری منظور است و در برهان زرکشی گوید تمامیت ترتیل بزرگ داشتن الفاظ و روشن ادا کردن حروف و ادغام نکردن حرفی در حرف دیگر باشد و این حداقل تمامیت ترتیل است و حداکثر آن آنست که منزلت هر لفظی را کما هو حقه بشناسدو ادا کند، چنانکه اگر بلفظی رسید که مبنی بر تهدیدبود مانند لفظ متهدد تلفظ کند، همچنان اگر بلفظی مصادف شد که حاکی از تعظیم بود، آن را با تعظیم ادا کند، چنانکه در اتقانست. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به کشف الظنون ذیل علم تجوید شود، نیکورو گردیدن اسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجلیز
تصویر تجلیز
نوردیدن، برکندن، تیز رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجویف
تصویر تجویف
تهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویز
تصویر تنویز
کم کردن، تقلیل
فرهنگ لغت هوشیار
بسیج دانش آن خوبتر ز بهر بسیج - که بدانی که می ندانی هیچ (سنایی) راهرو را بسیج ره شرط است - ناقه راندن ز بیمگه شرط است (نظامی) ساختن آراستن آماده کردن (جهاز عروس لشکر مسافر و غیره)، بسیج کردن (لشکرها) بسیجیدن (سپاهیان)،جمع تجهیزات یاتجهیز عساکر. بسیج کردن لشکرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجویق
تصویر تجویق
جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجویظ
تصویر تجویظ
سعی کردن، ملول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نیکخوانی شمرده خوانی نیکو کردن سره کردن، نیک گفتن، علم نیکو تلفظ کردن حروف و کلمات قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجویب
تصویر تجویب
گریبان دوختن: بر پیراهن بریک نهادن: برجامه (بریک جیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجویف
تصویر تجویف
((تَ))
خالی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجهیز
تصویر تجهیز
((تَ))
آراستن، آماده کردن، آماده کردن لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجوید
تصویر تجوید
((تَ))
نیکو کردن، نیک گفتن، علم درست ادا کردن حروف و کلمات قرآن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجهیز
تصویر تجهیز
ساز و برگ
فرهنگ واژه فارسی سره
توصیه ای، تجویزی
دیکشنری اردو به فارسی