اجتراء. دلیر گردیدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجرؤ، جرأت کردن و دلیر شدن. این لفظ بطور غلط مشهور تجری با یاء آخر استعمال میشود. (فرهنگ نظام). رجوع به تجرئه و تجرؤ شود
اجتراء. دلیر گردیدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجرؤ، جرأت کردن و دلیر شدن. این لفظ بطور غلط مشهور تجری با یاء آخر استعمال میشود. (فرهنگ نظام). رجوع به تجرئه و تجرؤ شود
تمام شدن سال. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). گذشتن سال. (اقرب الموارد). گذشتن سال و تمام شدن آن. (قطر المحیط) : دمن تجرم بعد عهد انیسها حجج خلون حلالها و حرامها. لبید (از اقرب الموارد). ، گذشتن شب و تمام گردیدن و کذلک: تجرم النهار و غیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تمام شدن و گذشتن شب. (آنندراج). گذشتن شب و تمام گردیدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، گناه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسی را جرمی نهادن. (تاج المصادر بیهقی). دعوی گناه کردن بر کسی که نکرده است. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خرمای ریخته را برچیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تمام شدن سال. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). گذشتن سال. (اقرب الموارد). گذشتن سال و تمام شدن آن. (قطر المحیط) : دمن تجرم بعد عهد انیسها حجج خلون حلالها و حرامها. لبید (از اقرب الموارد). ، گذشتن شب و تمام گردیدن و کذلک: تجرم النهار و غیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تمام شدن و گذشتن شب. (آنندراج). گذشتن شب و تمام گردیدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، گناه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسی را جرمی نهادن. (تاج المصادر بیهقی). دعوی گناه کردن بر کسی که نکرده است. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خرمای ریخته را برچیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان ده پیر بخش حومه شهرستان خرم آباد است که در 12 هزارگزی خاور خرم آباد وبر کنار جنوبی راه خرم آباد به بروجرد واقع است. جلگه ای است معتدل و 900 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه آبستان و محصول آن غلات و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان آنان فرش و سیاه چادر بافی است. راه اتومبیل رو دارد و ساکنان آن از طایفۀ سادات سیه وندند و برای تعلیف احشام به ییلاق و قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان ده پیر بخش حومه شهرستان خرم آباد است که در 12 هزارگزی خاور خرم آباد وبر کنار جنوبی راه خرم آباد به بروجرد واقع است. جلگه ای است معتدل و 900 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه آبستان و محصول آن غلات و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان آنان فرش و سیاه چادر بافی است. راه اتومبیل رو دارد و ساکنان آن از طایفۀ سادات سیه وندند و برای تعلیف احشام به ییلاق و قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مرکّب از: ’ج رو’، بچه گرفتن جرو را (بچۀ درندگان)، (منتهی الارب)، - امثال: من تجری جرو سوء اکله، در حق کسی گویند که در غیر محل نیکی کند یا از پروردۀ خود بدی بیند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) جرئت و دلیری. (ناظم الاطباء). اصل آن تجرء است. رجوع بهمین کلمه شود
مُرَکَّب اَز: ’ج رو’، بچه گرفتن جرو را (بچۀ درندگان)، (منتهی الارب)، - امثال: من تجری جرو سوء اکله، در حق کسی گویند که در غیر محل نیکی کند یا از پروردۀ خود بدی بیند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) جرئت و دلیری. (ناظم الاطباء). اصل آن تجرء است. رجوع بهمین کلمه شود
ده کوچکی از دهستان رقه بخش بشرویۀ شهرستان فردوس است که در 28 هزارگزی باختر بشرویه و 20هزارگزی شمال راه مالرو بشرویه به طبس قرار دارد. کوهستانی و خشک و گرم سیر است و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی از دهستان رقه بخش بشرویۀ شهرستان فردوس است که در 28 هزارگزی باختر بشرویه و 20هزارگزی شمال راه مالرو بشرویه به طبس قرار دارد. کوهستانی و خشک و گرم سیر است و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
برهنه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (فرهنگ نظام). برهنه گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برهنه شدن و برهنگی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، کوشش کردن در کارها. (تاج المصادر بیهقی). کوشش کردن در کار و از هر چیز فارغ شدن و بدانکار پرداختن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تجرد للعباده اذا انقطع لها. (اقرب الموارد) ، مجازاً بمعنی ترک دنیا و قطع علائق. (غیاث اللغات) (آنندراج). تنها بودن و گوشه نشین شدن و زن نگرفتن. (فرهنگ نظام) : خاقانیا ز جیب تجرد برآر سر وز روزگار دامن همت فرونشان. خاقانی. ، فرونشستن جوش عصیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، برآمدن خوشه از غلاف. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، همچون حاجیان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) : منه حدیث عمر: تجردوا بالحج و ان لم تحرموا، ای تشبهوا بالحاج و ان لم تکونوا حجاجاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حج افراد بجا آوردن. یقال: فلان تجرد بالحج اذا افرده و لم یقرن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) غیرمادی بودن وجود مثل وجود خدا و عقول. (فرهنگ نظام). در لغت تهی بودن و نزد حکما عبارت است از بودن شی ٔ بحیثیتی که نه ماده و نه مقارن ماده باشد مانند مقارنۀ صور و اعراض. کذا فی شرح التجرید. (کشاف اصطلاحات الفنون). - تجردگزین، برگزینندۀ تنهائی و گوشه نشینی و تارک علایق دنیوی. (ناظم الاطباء). - حالت تجرد، حالت تنهائی و گوشه نشینی. (ناظم الاطباء). - عالم تجرد، عالم انقطاع از ما سوی اﷲ. (ناظم الاطباء)
برهنه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (فرهنگ نظام). برهنه گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برهنه شدن و برهنگی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، کوشش کردن در کارها. (تاج المصادر بیهقی). کوشش کردن در کار و از هر چیز فارغ شدن و بدانکار پرداختن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تجرد للعباده اذا انقطع لها. (اقرب الموارد) ، مجازاً بمعنی ترک دنیا و قطع علائق. (غیاث اللغات) (آنندراج). تنها بودن و گوشه نشین شدن و زن نگرفتن. (فرهنگ نظام) : خاقانیا ز جیب تجرد برآر سر وز روزگار دامن همت فرونشان. خاقانی. ، فرونشستن جوش عصیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، برآمدن خوشه از غلاف. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، همچون حاجیان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) : منه حدیث عمر: تجردوا بالحج و ان لم تحرموا، ای تشبهوا بالحاج و ان لم تکونوا حجاجاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حج افراد بجا آوردن. یقال: فلان تجرد بالحج اذا افرده و لم یقرن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) غیرمادی بودن وجود مثل وجود خدا و عقول. (فرهنگ نظام). در لغت تهی بودن و نزد حکما عبارت است از بودن شی ٔ بحیثیتی که نه ماده و نه مقارن ماده باشد مانند مقارنۀ صور و اعراض. کذا فی شرح التجرید. (کشاف اصطلاحات الفنون). - تجردگزین، برگزینندۀ تنهائی و گوشه نشینی و تارک علایق دنیوی. (ناظم الاطباء). - حالت تجرد، حالت تنهائی و گوشه نشینی. (ناظم الاطباء). - عالم تجرد، عالم انقطاع از ما سوی اﷲ. (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه است که در بیست و یک هزار و پانصد گزی خاور عجب شیر و 14 هزارگزی شمال شوسۀ مراغه به آذرشهر قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 532 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سارو محصول آن غلات و حبوبات است شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه است که در بیست و یک هزار و پانصد گزی خاور عجب شیر و 14 هزارگزی شمال شوسۀ مراغه به آذرشهر قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 532 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سارو محصول آن غلات و حبوبات است شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)