معنی تجرع - لغت نامه دهخدا
معنی تجرع
- تجرع
(اِ) - فروخوردن خشم و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان عادل بن علی). فروخوردن خشم. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جرعه جرعه خوردن آب و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جرعه جرعه نوشیدن و اندک اندک نوشیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). جرعه جرعه نوشیدن. (از اقرب الموارد) (بحر الجواهر) (فرهنگ نظام). معنی جرعه یکبار نوشیدن است. (فرهنگ نظام) : یتجرعه و لایکادیسیغه. (قرآن 14 / 17). هر گاه ملوک را لازم گیرد...و از تجرع شربتهای تلخ تجنب ننماید... هرآینه مراد خویش... او را استقبال واجب بیند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا