جدول جو
جدول جو

معنی تتک - جستجوی لغت در جدول جو

تتک
نوعی نان مخصوص کودکان، سخن، حرف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توتک
تصویر توتک
گنجینه، مخزن، صندوق پول، توبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
وا گذاشتن، ول کردن، رها کردن، دست برداشتن از کاری
کلاه آهنی که در جنگ بر سر گذارند، کلاه خود، مغفر، درز کلاه یا تکه های پارچه که به کلاه دوخته شود، نوعی کلاه درویشی که دوازده ترک دارد و هر ترک نشانۀ ترک یک فعل ناشایسته و طلب یک عمل نیک است،
تاج، گویند شاه اسماعیل صفوی برای ترویج مذهب شیعه فرمان داد کلاه های دوازده ترک دوختند و در هر ترکی نام یکی از دوازده امام را نوشتند، پشت سر سوار در روی مرکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتم
تصویر تتم
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتری، تتریک، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفک
تصویر تفک
تفنگ، وسیله ای لوله مانند که با فوت کردن شدید در آن، سنگ و گلولۀ چوبی یا گلی را به سمت مورد نظر پرتاب می کردند، برای مثال مثل سیمرغ که طوفان نبرد از جایش / نه چو گنجشک که افتد به دم باد تفک (ابن یمین - لغت نامه - تفک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلک
تصویر تلک
زبان گنجشک، درختی زینتی از خانوادۀ زیتون با برگ هایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد
ون، مرغ زبانک، بنجشک زوان، گنجشک زبان، لسان العصافیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهتک
تصویر تهتک
بی شرمی و بدزبانی، پرده دریدگی، رسوایی، رسوا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
شعبۀ بزرگی از نژاد سفید پوست بومی آسیای مرکزی که به زبان ترکی تکلم می کنند،
هر یک از افراد این نژاد،
هر یک از افراد با نژادهای دیگر که به زبان ترکی تکلم می کنند مثلاً ترک تبریز، از مردم کشور ترکیه،
کنایه از زیباروی، کنایه از معشوق،
کنایه از غارتگر، کنایه از سپاهی، جنگجو،
در موسیقی بیات ترک از متعلقات دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توک
تصویر توک
یک دسته موی یا پشم، موی پیشانی اسب، کاکل، چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
شکاف، رخنه، تراک، طراق، تراغ، صدایی که از شکستن یا ترکیدن چیزی برآید، خندقی که گرداگرد حصار و قلعه حفر کنند
مرطوب، تر و تازه، دوشیزه و دختر زیبا، نوعی حلوا که از قند و نشاسته و تخم ریحان درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلک
تصویر تلک
طلق، جسم معدنی سفید شفاف و قابل تورق، تالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزک
تصویر تزک
تعلیم وتربیت، نظم و ترتیب، سامان و آرایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتر
تصویر تتر
مغول، تاتار، هر یک از افراد این قوم، تتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتو
تصویر تتو
نوعی خالکوبی، به ویژه روی ابرو و لب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاک
تصویر تاک
درخت انگور، مو، کرم، رز، رزبن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتق
تصویر تتق
خیمه، سراپرده یا چادر بزرگ، برای مثال وآن تتق های گوهرآموده / چرم های دباغت آلوده (نظامی۴ - ۶۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتک
تصویر بتک
بت کوچک، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، صنم، طاغوت، بد، شمسه، ژون، وثن، آیبک، ایبک، جبت، فغ، بغ
فرهنگ فارسی عمید
رسوا شدن پرده دری رسوایی دریده شدن پرده رسوا شدن، پرده دری بی شرمی رسوایی، جمع تهتکات
فرهنگ لغت هوشیار
زیر اندازی که از پشم یا پنبه آکنده است و آنرا روی زمین یا روی تختخواب اندازند و بر آن دراز کشند و بخوابند نهالی بستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزک
تصویر تزک
تعلیم و تربیت ترکی تزکش تیر دان، سامان ترکی سامان، آیین
فرهنگ لغت هوشیار
تفنگ چوب در از میان خالی که با گلوله گلی و زور نفس بدان گنجشک و مانند آن رازنند، تفنگ
فرهنگ لغت هوشیار
گود غله دان، غله دان زیر زمینی، بتوراک (گویش سیستانی)، گیاهی که از تیره چتریان که دارای برگهای طویلی است و در غالب نقاط میروید. دم کرده آن بعنوان دارو ضد روماتیسم در تداوی قدیم مصرف میشد ابره الداعی حربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتک
تصویر تمتک
هفت نوشی هفت نوشیدن می (هفت جرعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتک
تصویر توتک
مخزن، گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپک
تصویر تپک
لطف و مهربانی و دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهک
تصویر تهک
خالی تهی، برهنه عریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توک
تصویر توک
موی پیشانی اسب ترکی موی پیشانی، کلاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاک
تصویر تاک
درخت انگور درخت انگور مو: (تاک رز بینی شده دینار گون پرنیان سبز او زنگار گون) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
صورتهایی باشد که به جهت بازی کردن و مشغول نمودن اطفال از خمیرسازند و پزند عروسک، کلمه ای که مرغان را بدان طلبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتق
تصویر تتق
چادر بزرگ، سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک
تصویر ترک
رخنه، شکاف و بمعنی مصغرتر و تر و تازه هم گویند هلش
فرهنگ لغت هوشیار
کم و اندک ذبیح بهروز آن را پارسی از ریشه سنسکریت می داند تنوک نازک اندک کش تنک (گویش مازندرانی) ترکی تازی گشته هلویی (حلبی) نازک لطیف، کم حجم، پهن، روان رقیق مقابل غلیظ، کم اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک
تصویر ترک
((تَ رَ))
شکاف، رخنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترک
تصویر ترک
((تُ))
زیباروی، معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاک
تصویر تاک
درخت انگور
فرهنگ فارسی معین