جدول جو
جدول جو

معنی تته - جستجوی لغت در جدول جو

تته
از روستاهای فیروزجاه شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفته
تصویر تفته
سرخ شده از حرارت آتش، تافته، گداخته، برای مثال به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست برسینه پیش امیر (سعدی۲ - ۸۳)
بافته شده، تنیده، تفنه، تنته، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنه
تصویر تنه
قسمت اصلی یک چیز مثلاً تنۀ هواپیما، بخش اصلی بدن انسان و جانوران، جسم درخت، از روی زمین تا جای روییدن شاخه ها
بافته شده، تنیده، تفته، تفنه، تنته، تنسته، تینه، برای مثال چند پری چون مگس از بهر قوت / در دهن این تنۀ عنکبوت (نظامی۱ - ۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتق
تصویر تتق
خیمه، سراپرده یا چادر بزرگ، برای مثال وآن تتق های گوهرآموده / چرم های دباغت آلوده (نظامی۴ - ۶۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیه
تصویر تیه
بیابان شن زار و بی آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکه
تصویر تکه
لقمه، پاره، قطعه، پاره ای از چیزی
تکه تکه: قطعه قطعه، پاره پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاه
تصویر تاه
تا، خمیدگی چیزی مانند کاغذ و پارچه، چین، لا
تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تانه، تان، تاره
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته
تاغوت، تا، ته، تی، تادار، تادانه، ته دار، تی گیله، تایله، دغدغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتو
تصویر تتو
نوعی خالکوبی، به ویژه روی ابرو و لب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتر
تصویر تتر
مغول، تاتار، هر یک از افراد این قوم، تتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توه
تصویر توه
تباه، ضایع، فاسد، نابود، زبون، کم ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبه
تصویر تبه
تباه، ضایع، فاسد، نابود، زبون، کم ارزش
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
به تهامه درآمدن و فروکش شدن در آن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شته
تصویر شته
بیمار و دردمند، درمانده و ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبه
تصویر تبه
نابود، فاسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپه
تصویر تپه
کوه پست و پشته بلند، تل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتق
تصویر تتق
چادر بزرگ، سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتمه
تصویر تتمه
تمام، تمام چیز، بقیه و آخرهر چیز ضمیمه و ذیل
فرهنگ لغت هوشیار
صورتهایی باشد که به جهت بازی کردن و مشغول نمودن اطفال از خمیرسازند و پزند عروسک، کلمه ای که مرغان را بدان طلبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توه
تصویر توه
تباه، ضایع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سته
تصویر سته
لجاج، ستیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنه
تصویر تنه
تن و بدن انسان یا چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بته
تصویر بته
سنگ درازی که بدان داروها سایند مقمع. بوته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رته
تصویر رته
فندق هندی بندق هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیه
تصویر تیه
سرگردانی و خودپسندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخته
تصویر تخته
قطعه چوب پهن و صاف و مسطح که چندان ستبر نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تره
تصویر تره
سبزی که با طعام خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزه
تصویر تزه
کچل کل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفته
تصویر تفته
تابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفه
تصویر تفه
اندک زن خوار و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله ای که برای گرفتن حیوانات بکار میرود، دام، پایه نردبان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکه
تصویر تکه
پاره ای از طعام، لقمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توته
تصویر توته
پارس تازی گشته توته زگیل گوشت زاید پلک چشم جوش پلک تراخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکه
تصویر تکه
قطعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنه
تصویر تنه
جثه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تتمه
تصویر تتمه
مانده
فرهنگ واژه فارسی سره