- تبطل
- شجاع و دلیر گردیدن
معنی تبطل - جستجوی لغت در جدول جو
- تبطل ((تَ بَ طُّ))
- کاهلی، بیکارگی
- تبطل
- شجاع و دلیر شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیهوده تر یاوه تر
بیهوده تر، یاوه تر
بیکار ماندن
شفا یافتن از بیماری
بریده گردیدن، مطلق بریدن
ترشروئی از غضب
شکافته شدن
رشوت گرفتن، رشوه دادن
ناخویشتن داری، عمل نفس خویشتن کردن، لباس کهنه پوشیدن
دگرگون گردیدن، عوض شدن، تبدیل، تحویل
در هم سخنی، دشنامگویی، پروه گیری (پروه غنیمت چیزی را گویند که در تاخت و تاز از چنگ دشمن بیرون آورند)
شوهر داری کتخدایی
باطل کردن
پس انداختن کار و تاخیر در آن
کسی را به زیر گرفتن، سر در آوردن زیر و روی کاری را دانستن
سر کشی، سر مستی سرکشی کردن سرمستی کردن، سرکشی، جمع تبطرات
تباهل، یکدیگر را لعنت کردن
عوض شدن، بدل شدن، دگرگون شدن
از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
بیکار ماندن، از کار افتادن، متوقف گشتن کاری
درباختن و ترک کردن چیزی، برای مثال چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی - ۷ حاشیه)
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، ابرو فراخی، طلاقت، انبساط، تحتّم، تازه رویی، مباسطه، بشر، مباسطت، روتازگی، هشاشت، بشاشت
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، ابرو فراخی، طلاقت، انبساط، تحتّم، تازه رویی، مباسطه، بشر، مباسطت، روتازگی، هشاشت، بشاشت
باطل کننده، خلاف محق، شکننده
باطل کردن
باطل کننده
دلاور وبا قدرت ناچیز وفاسد گشتن چیزی ناچیز وفاسد گشتن چیزی