برانگیختن، برانگیزانیدن، تحریک کردن، ایجاد کردن، پدید آوردن، بلند کردن، بیرون آوردن، به پیامبری مبعوث کردن، زنده کردن مردگان در روز رستاخیز، تازاندن، به حرکت سریع وا داشتن مثلاً اسب را برانگیخت
برانگیختن، برانگیزانیدن، تحریک کردن، ایجاد کردن، پدید آوردن، بلند کردن، بیرون آوردن، به پیامبری مبعوث کردن، زنده کردن مردگان در روز رستاخیز، تازاندن، به حرکت سریع وا داشتن مثلاً اسب را برانگیخت
سپید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ضد سیاه کردن. (تاج العروس ج 5 ص 13) (منتهی الارب). سپید گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، مشک از آب و انا از شیر پر کردن. (تاج المصادر بیهقی). بنا بنقل صاغانی و جوهری مجازاً تبییض مشک، پر کردن آن از آب و شیر. (تاج العروس ایضاً ص 14) (از ذیل اقرب الموارد) ، صاغانی و صاحب اللسان آورده اند که تبییض بمعنی خالی کردن چیزی است و این معنی هم مجازی است و ضد است. (تاج العروس ایضاً ص 14). خالی نمودن چیزی را و از لغات اضداد است. (از ذیل اقرب الموارد). پر گردانیدن و خالی نمودن چیزی را و از لغات اضداد است. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نصال افکندن بهمی. (قطر المحیط). نصال افکندن گیاه بهمی و آن پیکان مانندیست که بر برگ آن ظاهر میشود و می افتد، جامۀ سپید پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
سپید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ضد سیاه کردن. (تاج العروس ج 5 ص 13) (منتهی الارب). سپید گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، مشک از آب و انا از شیر پر کردن. (تاج المصادر بیهقی). بنا بنقل صاغانی و جوهری مجازاً تبییض مشک، پر کردن آن از آب و شیر. (تاج العروس ایضاً ص 14) (از ذیل اقرب الموارد) ، صاغانی و صاحب اللسان آورده اند که تبییض بمعنی خالی کردن چیزی است و این معنی هم مجازی است و ضد است. (تاج العروس ایضاً ص 14). خالی نمودن چیزی را و از لغات اضداد است. (از ذیل اقرب الموارد). پر گردانیدن و خالی نمودن چیزی را و از لغات اضداد است. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نصال افکندن بهمی. (قطر المحیط). نصال افکندن گیاه بهمی و آن پیکان مانندیست که بر برگ آن ظاهر میشود و می افتد، جامۀ سپید پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
برافژولیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برافژولیدن یعنی بارغبت کردن. (دهار). برانگیختن کسی را بر جنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برانگیختن وبرغلانیدن. (آنندراج) ، (اصطلاح نحو) در اصطلاح علم نحو، طلبیدن چیزیست به تحریک و طلب شدید. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به حرف تحضیض شود
برافژولیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برافژولیدن یعنی بارغبت کردن. (دهار). برانگیختن کسی را بر جنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برانگیختن وبرغلانیدن. (آنندراج) ، (اصطلاح نحو) در اصطلاح علم نحو، طلبیدن چیزیست به تحریک و طلب شدید. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به حرف تحضیض شود
همه چیز گرفتن برای کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گرفتن همه چیز از کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، اندک اندک گرفتن تمام حق از کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تمام گرفتن حق را اندک اندک. (آنندراج)
همه چیز گرفتن برای کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گرفتن همه چیز از کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، اندک اندک گرفتن تمام حق از کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تمام گرفتن حق را اندک اندک. (آنندراج)
پاره پاره کردن. (زوزنی) جزٔجزء کردن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بهره بهره گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حصه حصه کردن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). تقسیم به اجزاء نمودن. (فرهنگ نظام). تقسیم و جدا کردن بعضی را ازبعضی. (ناظم الاطباء) ، در تداول، گزیدن پاره ای و ترک و رد پاره های دیگر، ترجیح بعض کسان بر بعض دیگر بدون مجوز مشروع و قانونی
پاره پاره کردن. (زوزنی) جزٔجزء کردن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بهره بهره گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حصه حصه کردن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). تقسیم به اجزاء نمودن. (فرهنگ نظام). تقسیم و جدا کردن بعضی را ازبعضی. (ناظم الاطباء) ، در تداول، گزیدن پاره ای و ترک و رد پاره های دیگر، ترجیح بعض کسان بر بعض دیگر بدون مجوز مشروع و قانونی
ضد تحبیب. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دشمن گردانیدن. (زوزنی). دشمن داشتن. (دهار). دشمن گردانیدن کسی را بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : نهی بر اهل تقی ̍ تبغیض شد لیک بر اهل هوا تحریض شد. مولوی
ضد تحبیب. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دشمن گردانیدن. (زوزنی). دشمن داشتن. (دهار). دشمن گردانیدن کسی را بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : نهی بر اهل تقی ̍ تبغیض شد لیک بر اهل هوا تحریض شد. مولوی
اندک اندک روان شدن آب. (آنندراج). رفتن آب اندک اندک. (زوزنی). تراویدن آب. (تاج المصادر بیهقی). بض ّ (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به معانی مصدر مذکور شود بض ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به بض در تمام معانی مصدری شود
اندک اندک روان شدن آب. (آنندراج). رفتن آب اندک اندک. (زوزنی). تراویدن آب. (تاج المصادر بیهقی). بَض ّ (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به معانی مصدر مذکور شود بَض ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به بض در تمام معانی مصدری شود