- تبرء
- بیزار شدن، بیزاری
معنی تبرء - جستجوی لغت در جدول جو
- تبرء ((تَ بَ رُّ))
- بیزار شدن، بیزاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیزاری، دوری کردن
کیسه برزگ، کیسه ای که مسافران و شکارچیان لوازم کار و توشه خود را در آن گذارند، کیسه ای که دارای بند است و در آن کاه و جو ریزند و بگردن چارپایان بندند تا از آن بخورند
بیزار شدن از چیزی
ملول گردیدن، مانده شدن
فرخنده گرفتن، مبارک شمردن فرخندگی همایونی پاره فرخنده دانستن -1 همایون داشتن خجسته داشتن مبارک شمردن، برکت یافتن برکت داشتن، خجستگی میمنت، خجسته، جمع تبرکات
عطا کردن، بدون چشم داشت عوضی
باندک معیشت روزگار گذرانیدن
نمایان شدن
فرمانبرداری
نشان دادن زن زینت و زیبائی خود را به مرد
بیزاری از چیزی، بیزار کردن (مقابل تولی)
فرود امدن جای ساختن جای گرفتن جای ساختن
جرات کردن و دلیر شدن
نمایان شدن، برتری یافتن
خود را آراستن، خودآرایی
ملول شدن، دلتنگ شدن، به ستوه آمدن
طبری، از مردم طبرستان، طبرستانی، مازندرانی
برکت یافتن، شگون، میمنت، هر چیز بابرکت و باشگون
نیکویی کردن محض رضای خدا، کاری برای ثواب انجام دادن
بیزاری جستن و دوری کردن، در فقه مقابل تولا، در تشیع، دشمن شمردن دشمنان علی بن ابی طالب و فرزندانش
آلتی است از فولاد که با آن چوب درخت را می شکنند، شکستن، هلاک کردن
وسیله ای فلزی و برنده با دستۀ چوبی که برای شکستن درخت و چوب به کار می رود