جدول جو
جدول جو

معنی تبرز

تبرز((تَ بَ رُّ))
برتری یافتن، پیشی جستن، برآمدن به صحرا برای قضای حاجت، فزونی، برتری، جمع تبرزات
تصویری از تبرز
تصویر تبرز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تبرز

تبرز

تبرز
بصحرا بیرون شدن قضای حاجت را. (از اقرب الموارد) (از زوزنی). برآمدن بسوی صحرا برای قضای حاجت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خارج شدن بصحرا غایط کردن را. (از قطر المحیط) ، آشکار شدن و به صحرا برآمدن. (فرهنگ نظام) ، در تداول عامه، تشخص. برجستگی و مشارالیه بودن
لغت نامه دهخدا

تبارز

تبارز
با یکدیگر بیرون شدن بجنگ، بر روی یکدیگر برون شدن به جنگ
تبارز
فرهنگ لغت هوشیار

تبریز

تبریز
پیدا و آشکار کردن چیزی، بیرون آوردن، و نام شهری است درآذربایجان
تبریز
فرهنگ لغت هوشیار