معنی تبرج - فرهنگ فارسی معین
معنی تبرج
- تبرج((تَ بَ رُّ))
- نشان دادن زن زینت خود به دیگران
تصویر تبرج
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تبرج
تبرج
- تبرج
- خویشتن برآراستن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن بیاراستن. (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی). خود را آراستن. (آنندراج). تبرج زن، نمودن زینت خودمردان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نشان دادن زینت و محاسن خود مردان را. (از قطر المحیط) : و لاتبرجن تبرج الجاهلیه الاولی. (قرآن 33 / 33)
لغت نامه دهخدا
حبرج
- حبرج
- نوعی مرغابی شبیه به هوبره و کوچکتر از آن که در مصر فراوانست
فرهنگ لغت هوشیار
تحرج
- تحرج
- بزهمندی، پتتیدن (توبه کردن) از واژگان دو پهلو، از تنگی رهیدن گناهکار شدن، پرهیز کردن از گناه، توبه کردن، بر آمدن از تنگی
فرهنگ لغت هوشیار