جدول جو
جدول جو

معنی برء

برء((بُ))
به شدن، نیک شدن، شفا یافتن از مرض، (ا مص) بهی، بهبود
تصویری از برء
تصویر برء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با برء

برء

برء
جَمعِ واژۀ بُرَاءَه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خانه هایی که صیادان جهت شکار ساخته باشند. (منتهی الارب). رجوع به براءه شود
لغت نامه دهخدا

برء

برء
بروء. بَرء. (از منتهی الارب). به شدن از بیماری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). از بیماری به شدن. (غیاث اللغات از کنزاللغه). از بیماری برخاستن. (منتهی الارب).
آفریدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). خلق. خلقت: برٔاﷲ الخلق، آفرید خدای تعالی خلق را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا