جدول جو
جدول جو

معنی تان - جستجوی لغت در جدول جو

تان
تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تاه، تانه، تاره
از آن شما، مال شما، متعلق به شما، برای مثال نک جهانتان نیست شکل هست ذات / وآن جهانتان هست شکل بی ثبات (مولوی - لغت نامه - تان)
شما را مثلاً می برمتان،
به شما مثلاً کتکتان زد؟
تصویری از تان
تصویر تان
فرهنگ فارسی عمید
تان
(نِ)
تثنیۀ مؤنث ذا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تان
ضمیر مخاطب و جمع مخاطب هم هست همچو: خودتان و همه تان، (برهان) (آنندراج)، ضمیر جمع مخاطب است بمعنی شما و شما را که ملحق به اسماء و افعال میشود مثل اسبتان و گفتمتان، (فرهنگ نظام) ... و ضد این ’شان’است و اکثر محل بعد تان و شان ’را’ محذوف بود، (شرفنامۀ منیری)، محمّد معین در حاشیۀ برهان آرد: پهلوی ’تان’ (ضمیر دوم شخص جمع) - انتهی، ضمیر متصل جمع مخاطب (شما) :
که گوید گور و آهو را که جفت آنگاه بایدتان
همی جستن که زادن تان نباشد جز به نیسانها،
ناصرخسرو،
همچو طفلان جمله تان دامن سوار
دامن خود را گرفته اسب وار،
مولوی،
، ضمیر متصل جمعمخاطب مفعولی (شما را) : این استعمال در پهلوی هم سابقه داشته: تان شرم و ننگ باد، (کارنامۀ اردشیر)،
اگرتان ببیند چنین گل بدست
کند بر زمین تان همان گاه پست،
فردوسی،
بجایی که تان هست آبادبوم
اگر تور، اگر چین، اگر مرز روم،
فردوسی،
من نیز از این پس تان ننمایم آزار،
منوچهری،
نک جهانتان نیست شکل هست ذات
وان جهانتان هست شکل بی ثبات،
مولوی،
، برای شما:
درخت پشیمانی از دینه روز
در امروز باید که تان بردهد،
ناصرخسرو،
، دویم شخص ضمیر متصل مخاطب که به آخر اسم درآمده و افادۀ ملکیت میکند و همیشه اسم را بسوی آن اضافه میکند یعنی آخر آن را کسره میدهد مانند کتابتان و رختتان، و چون آخر اسم ’های’ غیرملفوظ بود آن را حذف کرده و کسره بجای آن ایراد مینمایند مانند انگشتانتان یعنی انگشتانۀ شما، (ناظم الاطباء)، ضمیر ملکیت و اختصاص است جمع مخاطب را: دلتان، سرتان، شهرتان:
گر ایدون که این داستان بشنوید
شود تان دل از جان من ناامید،
فردوسی،
اگر تیره تان شد سر از کار من
بپیچید سرتان ز گفتار من،
فردوسی،
اگر بر منوچهر تان مهر خاست
تن ایرج نامورتان کجاست،
فردوسی،
هرکس که ز دستان بیکران تان
ایمن بنشیند بداستان است،
ناصرخسرو (دیوان ص 72)،
ای مردمان چرا که به اسلام ننگرید
یا تان دلیل بر خلل و بر بلا شده ست،
ناصرخسرو،
و شما را خوار و ذلیل گردانم و از شهرتان بیرون کنم، (قصص الانبیاء ص 166)،
تا امان یابد به مکرم جانتان
ماند این میراث فرزندانتان،
مولوی،
لیک اﷲ اﷲ ای قوم خلیل
تا نباشد خوردتان فرزند پیل،
مولوی،
عمرتان بادا دراز ای ساقیان بزم جم
گرچه جام ما نشد پر می بدوران شما،
حافظ،
، ضمیر ملکیت جمع مخاطب مفعولی (... شما را) در این صورت مضاف مفعول باشد:
کردم سر خمتان بگل و ایمن گشتم،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تان
مرکز ناحیه ای در ایالت ’رن علیا’ و بر کنار رود ’تور’ واقع است، دارای 6557 تن سکنه و کارخانه های نساجی و بافندگی و نخ ریسی است، از آثار تاریخی آن کلیسای ’سن - تیه’ است (قرن 13-15 میلادی) این ناحیه دارای چهار بخش و 53 بلوک است و 62476 سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
تان
تارهای طولانی را گویند که جولاهگان به جهت بافتن ترتیب داده اند و آن را تانه و فرت و فلات نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، تار که ریسمان های طول پارچه است، (فرهنگ نظام) ... تار را نیز گویند که نقیض پود باشد ورشتۀ نکنده را هم گویند که جولاهگان از پهنای کار زیاده آورند و آن را نبافند، (برهان) (آنندراج)، رشتۀ نکنده، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، محمد معین در حاشیۀ برهان آرد: ’از ریشه اوستائی تن (تنیدن)، رجوع به تانه و تونه و رجوع به شرفنامۀ منیری شود ’: ده مر’ عبارت از آن است که تانی آن پانصد تان باشد، (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ذیل کلمه ’ده مر’)،
جولاهه ایست همسر او در سرای او
کو کسوت لطیف ورا پود و تان کند،
کمال اسماعیل (از شرفنامۀ منیری)،
من نیز هم ببافم خاص از برای تو
روزی که پود مدح درآرم به تان شکر،
کمال اسماعیل (از فرهنگ نظام)،
نه همچون من که هر نفسش باد زمهریر
پیغامهای سرد دهد بر زبان برف
دست تهی بزیر زنخدان کند ستون
واندر هوا همی شمرد پود و تان برف،
کمال اسماعیل،
عالم چو کار خانه جولاه و گردباد
سازد کلافه از جهت پود و تان برف،
طالب آملی
دهان باشد، (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (از فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
کوچک تانی که در حکایت
ریزد همه درهای مکنون،
عماد (از فرهنگ جهانگیری)،
، بعضی اندرون دهن را گفته اند، (برهان) (آنندراج)، رجوع به ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
تان
دهان، فم
تصویری از تان
تصویر تان
فرهنگ فارسی معین
تان
تار، مقابل بود. رشته ای چند که جولاهگان از پهنای کار زیاد آورند و آن را نبافند
تصویری از تان
تصویر تان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تانق
تصویر تانق
تتبع کردن، در کار خود ریزه کاری کردن، گفتار و کردار خود را محکم و متقن انجام دادن، از روی حکمت کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
اتومبیل زره پوش که دارای توپ و مسلسل است و به واسطۀ چرخ های مخصوصی که دارد در زمین های ناهموار نیز می تواند حرکت کند، تانکر
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای که از برخی گیاهان گرفته می شود و در طب برای معالجۀ بعضی بیماری ها و در صنعت برای رنگرزی به کار می رود، جوهر مازو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانه
تصویر تانه
تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تاه، تان، تاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانی
تصویر تانی
درنگ کردن، به آهستگی و آرامی کاری کردن، آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
از ماهیان آب شیرین، نوع ’سی پرینیده’ بدین نشان که کوتاه و بیضی شکل است و به لجن های بن برکه های آرام علاقۀ فراوان دارد، معمولاً به رنگ سبز و برنزی است و گاهی به رنگ طلایی زیبایی، با خالهای سیاه درمی آید و طولش از35 سانتیمتر تجاوز نکند و گوشتش بسیار مطبوع است
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ /تانْ نِ کَ)
اسم اشاره بصیغۀ تثنیه از برای مؤنث. (ناظم الاطباء). آن دو زن. ایشان دو زن
لغت نامه دهخدا
وزنه ای که تقریباً معادل 12مثقال باشد، (ناظم الاطباء)، دو اونس، (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
ارابۀ بزرگ جنگی است که انگلیسیها در اثنای جنگ بین المللی اول اختراع کردند که در هر زمین ناهمواری میتواند عبور کند، (فرهنگ نظام)، تانگ، کلمه انگلیسی و ارابۀ زره دار جنگی است که با توپ و مسلسل مسلح است و چرخهای آن که از دنده های پولادین درست شده است بر روی نوارهای زنجیرمانندی از پولاد حرکت کند و جنگ آوران در میان آن که چون دژی پولادین و متحرک است نشینند و بدشمن تازند، اولین تانک در پایان سال 1916 میلادی بوسیلۀ انگلیسیها ساخته و وارد میدان جنگ شد ولی در جنگ دوم جهانی از سلاحهای مؤثر و قابل توجه جنگ بشمار آمد
خزانۀ آب ونفت و غیره که در کارخانه ها بکار رود، بدین معنی ازهندی گرفته شده و در انگلیسی رایج است، رجوع به ’تانکر’ و فرهنگ نظام شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مأخوذ از فرانسه (تان = بلوط، مازو) جوهر مخصوصی است که از گیاهان مختلف گرفته میشود. ’کلمه تانن یا جوهر مازو اصطلاح کلی است که برای مشخص کردن و نامیدن اجسامی که مبدأشان گیاهان مختلف بوده و تمام آنها دارای فنل و ’پیروگالل’ و ’پیرکاتشین’ و ’فلوروگلوسین’ است، بکار میرود.
...تانن بمقدارزیاد در اجسام گیاهی از قبیل پوست و زخمها و برگها و بعضی میوه ها یافت میگردد. امروزه چندین نوع تانن میشناسیم که در نتیجۀ تقطیر خشک بعضی از آنها ’پیروگالل’ و یا ’پیروکاتشین’ و یا ’فنل’ و ’فلوروگلوسین’ بدست می آید. اجسام اولی در مجاورت املاح آهن سیاه رنگ و سایر اجسام برنگ سبز تیره مبدل میشود. بطور کلی تمام تانن ها دارای یک خاصیت فیزیولوژیکی و درمانی میباشند. خواص فیزیولوژیکی، خواص موضعی، محلول رقیق تانن با مواد ژلاتینی و موسین رسوب میدهد، در مجاورت پوست و مخاط و زخمها قابض بوده و دارای خاصیت خون بند میباشد. محلول غلیظ آن مخاط را تحریک نموده و منجر به خراش و التهاب و ورم آن میگردد. از دیر زمانی خواص ضدعفونی و منعقدکننده تانن را در صنایع چرمسازی و دباغی بکار برده اند. تانن با محلولهای الکالوئیدی و بازهای غیرآلی به استثنای پطاس و سود و آمونیاک رسوب میدهد و بدین جهت آن را بعنوان تریاق مسمومیت های مختلف تجویز مینمایند. موقعی که تانن با مواد سفیده ای رسوب میدهد ترکیب واقعی درست نمیشود و از طرفی جسم حاصل بزودی حل میگردد. در مجاورت مقدار زیادی مواد سفیده ای و ژلاتینی حل میشود. در مجاورت محلولهای قلیائی و بعضی اسیدها و تحت تأثیر مقدار زیادی تانن رسوب از بین میرود. برای این که رسوب (مجموع آلبومین و تانن) تشکیل بشود بایستی این دو جسم بحالت محلول و بمقدارمعین در مجاورت یکدیگر قرار گیرد. اگر تناسب مقدار آلبومین و تانن تغییر نماید، رسوب حاصله حل شده و جذب میگردد. همچنین رسوباتی که تانن با الکالوئیدها و قلیاها میدهد مانند ترکیب (آلبومین - تانن) حل شده وجذب میگردد. در داخل دهان، تانن دارای طعم مرکب میباشد و به اندازه ای دهان را خشک میکند که عمل بلع به اشکال انجام میگیرد. در معده اگر مقدار تانن کم باشداشتها را زیاد میکند (مانند شراب قرمز) و اگر مقدارش زیاد بشود، قابض بوده و مانع عمل گوارش میگردد، و اگر مقدار آن از حد معمولی تجاوز کند، موجب تحریک و خراش مخاط گوارش خواهد شد. در روده ها تانن قابض است و تولید یبوست میکند و اگر بخواهند یبوست ظاهر نشود باید بطریق مخصوصی آن را بکار برند، زیرا تانن در مجاورت اسید و فرمانهای معدی ترکیباتی میدهد که غیرمؤثر بوده و خواص منعقدکننده خود را از دست میدهد و در روده ها نیز در مجاورت ترشحات و عصیر قلیائی روده، تانن بحالت تاننات قلیائی غیرمؤثر درمی آید. مقدار یبوست آور را بشکل محلول رقیق بحیوان میخورانند. ممکن است بجای تانن ترکیبات آن را از قبیل تانالیین و تانیژن تجویز نمود. این دو ترکیب در مجاورت عصیر معدی مقاومت نموده و در محیط قلیائی روده تجزیه شده و اسیدتانیک مؤثر تولید میکند. بطور کلی تأثیر گیاه های تانن دار از اسیدتانیک داروئی زیادتر بوده و خواص ضداسهال آنها نیز قوی تر باشد، بعلت این که تانن ها با ترکیبات کولوئیدال گیاه مخلوط شده و عصیر گوارشی در روی آنها تأثیری ندارد و اسیدتانیک از روده های کوچک بطور آزاد خارج میشود. اگر تانن را بمقدار بسیار زیادی تجویز کنند موجب یبوست خیلی سخت و مقاومت کننده و یا ’کونستیپاسیون اوپینیاتر’ میگردد. محلول (تانن آلبومین) در مجاورت معده و روده جذب میشود، همچنین تاننات های قلیائی نیز جذب میگردند. بنابراین تانن به کمک قلیاهای روده بحالت تاننات و آلبومین درآمده و داخل جریان خون میشود. سابقاً تصور میکردند که این اجسام قابلیت انعقاد خون را زیادنموده و دارای خاصیت قابض و خون بند میباشند و در ریه و کلیه موجب انعقاد خون میگردند، ولی امروزه ثابت شده است که اجسام نامبرده بهیچوجه دارای چنین خاصیتی نمیباشند. با وجود آنچه ذکر شد بعضی از متخصصین معتقدند که در داخل بافتها بعضی اسیدهای مخصوصی که نتیجۀ عمل تغذیه میباشند در روی تاننات دالبومین و تاننات قلیائی تأثیر نموده و اسیدتانیک حاصله دارای خواص خون بند و قابض میشود ولی بعدها ثابت شد که تصور چنین فرض محال است بدلیل این که بعد از داخل کردن تانن در بدن معلوم میشود که بهیچوجه اجسامی که دارای خواص قابض باشد و بتواند آلبومین را منعقد کند در خون و یا بافتها و یا ادرار یافت نمیگردد. ممکن است بعد ازآن که تانن جذب بدن شد تبدیل به ’گالات’ بشود و میدانیم که این جسم بهیچوجه دارای خواص قابض نمیباشد در این صورت گالات حاصله در داخل بافتها سوخته و بمقدار کم با ادرار دفع میشود. بالاخره باید دانست که تانن از جملۀ اجسامی است که بدن انسان و حیوانات به آن عادت داروئی پیدا میکند، زیرا یومیه مقداری تانن بوسیلۀ مواد غذائی مختلف داخل بدن میشود بنابراین جسمی است که در اغلب مواد غذائی و خوراکی یافت شده و برای بدن ضرری ندارد:
تانن معمولی: اسید تانیک. تانن معمولی داروئی عصاره ای است که از تأثیر مخلوط اتر و الکل اشباع شده از آب در روی مازویا بدست می آید. مازو یک نوع زائدۀ مرضی یا گیاهی است که در اثر گزش حشره در روی برگ درخت بلوط ظاهر میگردد. تانن بشکل گردسبک و بی شکل زردرنگ با طعمی گس و تلخ یافت میشود. در آب و گلیسیرین و الکل حل شده و در اتر خالص غیرمحلول میباشد. آبگونۀ آن در مجاورت هوا و نور فاسد شده و در نتیجه به اسیدگالیک و اسیدئلاژیک و گلوکز تجزیه میگردد. بالاخره در محیط قلیائی اکسیژن هوا را جذب میکند. ترکیبات شیمیائی تانن دارویی کاملاً شناخته نشده است ولی میتوان تصور کردکه از نوع گلوکوزید (اسیدگالیک و اسیدئلاژیک و گلوکز) بوده و مهمترین این گلوکوزیدها ’پانتاگالو گلوکوز’ میباشد.
خواص فیزیولوژیکی: تانن نمونۀ کامل و مشخص اجسام قابض تانن دار میباشد. خاصیت قابض تانن در روی پوست سالم یعنی پوستی که اثر جراحت و خراش در روی آن نباشد ظاهر نمیگردد ولی در روی پوست بدون اپی درم و مخصوصاً در روی مخاط اثر آن بیشترظاهر میگردد. محلولهای رقیق آن قابض و خون بند و کمی ضدعفونی بوده و در داخل روده ها دارای خاصیت ضداسهال میباشد. محلول های غلیظ آن موجب خراش و تحریک مخاط گوارش شده و در نتیجه موجب اسهال و استفراغ میشود در عین حال برای مخاط گوارش نیز کمی محرق میباشد. اثر تحریق و یا اثر داغی که تحت تأثیر تانن حاصل شده همیشه سطحی میباشد.
موارد استعمال: در خارج تانن را بعنوان داروی موضعی قابض در ترک دست ها و پاها که در اثر سرماخوردگی ظاهر شده باشدو در ترک نوک پستان و شکافهای مقعد و برای درمان التهاب مزمن مخاط بینی و لثه ها و فرج و مهبل و مجرای ادرار و برای درمان اگزمای مرطوب و بعنوان داروی خون بند موضعی و در نزف الدمهای سطحی و شعری که مستقیماً در دسترس باشد و بعنوان داروی قابض در زخمهای دیفتری شکل بکار میبرند. در داخل تانن را برای علاج بعضی اسهالهای مزمن و بعضی اشکال اسهالهای خونی و خون رویهای معدی و معوی و نزف الدمهای داخلی که مستقیماً در دسترس نباشد در پیدایش خون در ادرار و سل ریوی انسان و اسهال سخت گوساله و بعنوان تریاق مؤثر مسمومیت های الکالوئیدی و بخصوص تسمم املاح سرب و آنتی موان و ئه متیک و املاح فلزی تجویز میکنند. در موقع مسمومیت الکالوئیدی بعد از تجویز تانن و ظاهر شدن اثر دارو بهتر است محتوی معده را خالی کنند.
موارد منعشده: در التهاب حاد و دردناک مخاط و مخصوصاً در ورم حاد رودۀ اسب منع شده است.
اشکال داروئی: در خارج تانن را بشکل گرد و یا توأم با سایر گردهای ضدعفونی یا جاذب و خون بند و بشکل پوماد، یک درسی و محلول و شیاف و میکستور بکار می برند. آبگونۀ نیم الی یک درصد آن را برای مخاط چشم و مهبل و برای زخمها محلول 1-5 درصد و محلول گلیسیرین دار 5-10 درصد آن را برای زخمهای دیفتری شکل، و در داخل اسیدتانیک را بشکل گرد - یا الکتوئر و یا محلول خیلی رقیق و حب تجویز میکنند.
مقدار از راه دهان
گرم
اسب و گاو
3- 5 گرم
گوسفند و خوک
2- 5 گرم
سگ و گربه
0/10- 0/15 گرم
انسان
0/50- 2 گرم
ناسازگاری: تانن بائه متیک، املاح سرب، املاح جیوه، صمغها، مواد سفیده ای، الکالوئیدها، کلرات دو پطاس، (خطر انفجار) ناسازگاری تولید میکند. (از درمان شناسی و فارماکودینامی عطایی ج 1 صص 473-477). رجوع به گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی صص 121-122. رجوع به اسید (اسیدتانیک...) شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
تان باشد. (جهانگیری) (برهان). تان و تار نقیض پود. (ناظم الاطباء). نقیض پود است و آن تارهایی است که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
موضعی است در هند که در مشرق آن دو قصبۀ ’بهروج’ و ’رهنجور’ قرار دارند، رجوع به ماللهند بیرونی ص 100 و 102 و التفهیم چ جلال همایی ص 198 و نزههالقلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 262 شود
لغت نامه دهخدا
(تانی)
از تان + یای مجهول، بهار در سبک شناسی آرد: در قزوین لهجه ای است که ضمایر متکلم معالغیر و جمع مخاطب و جمع مغایب را بشکل مان، تان، شان می آورند ولی در ادبیات ظاهراً بسیار نادر و شاذ است و بیشتر در نثر فارسی این ضمیر را در متکلم معالغیر و دوم شخص جمع بایاء مجهول ترکیب میکرده اند چون: کردمانی و کردتانی.و این مخصوص بلعمی است و کشف المحجوب و اسرارالتوحیدو تذکرهالاولیاء نیز آورده اند ولی در مقدمۀ شاهنامه و تاریخ سیستان و گردیزی و بیهقی نیست و در شعر نیزبنظر حقیر نرسیده است، اما بعید نیست که با همه ثقیلی که دارد باز هم در شعری آمده باشد، و نیز بعید نیست که در جمع مغایب ماضی نیز این صیغه ساخته شده باشد و کردشانی نیز آمده باشد ولی بنظر حقیر نرسیده است. (سبک شناسی ج 1 ص 348). و در حاشیۀ همین صفحه افزاید: رک. مقدمۀ ج 2 تدکرهالاولیاء چ لیدن ص (کا). آقای قزوینی در این مقدمه در حاشیه گویند که جناب پروفسور ادوارد براون نوشته بود که بجای کردیمی و کردیدی و کردندی، کردمانی، کردتانی و کردشانی استعمال می کنند (یعنی تذکرهالاولیاء) ، بنده کردتانی و کردشانی پیدا نکردم و احتمال میدهم در جلد دوم پیدا شود - انتهی. و این حقیر مؤلف کتاب (کتاب سبک شناسی) جلد دوم را نیز مطالعه کردم و ’کردشانی’ نیافتم -انتهی. و رجوع بمقدمۀچهارمقاله چ معین ص شصت ونه حاشیه و متن آن ص 126 شود: بایستی چون شما را ناپارسایی او معلوم شد غوغا نکردتانی. (اسکندرنامۀ نسخۀ سعید نفیسی)
لغت نامه دهخدا
مقیم بجایی، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، دهقان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ج، تنّاء، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رودی به ’لاپونی’ که فنلاند را از نروژ جدا سازد و به اقیانوس منجمد شمالی می ریزد و درازی آن در حدود 402 هزار گز است
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جزیره ای به انگلستان در انتهای شمال شرقی ’کنت’. مساحت سطح آن 106 کیلومترمربع است و120000 تن سکنه دارد. سرزمینی است حاصلخیز و کشاورزی آن بسیار خوب است و ساحل آن مورد توجه مردم است
لغت نامه دهخدا
عباس اقبال در تاریخ مغول بندری را به نام تانا ذکر می کند: ... مخصوصاً در دو محل ’تانا’ یعنی بندر آزف و بوسفور نیز صاحب تأسیسات تجارتی شدند ... (ص 568)، رجوع به ص 569 همان کتاب شود، با صراحتی که در این دو موردمشاهده می شود، منظور مؤلف مصب رود ’دن’ باید باشد که یونانیان قدیم آن را ’تانائیس’ می گفته اند، رجوع به تانائیس و ’دن’ شود
لغت نامه دهخدا
گردنۀ تاند معبر سخت آلپ ساحلی، در میان راه ’نیس’ به ’تورن’
لغت نامه دهخدا
درنگ کردن، انتظار نمودن درنگ دیر کاری آهستگی سستی سستکاری گیاخن درنگ کردن ایست کردن آهسته کردن، سستی کردن تاخیر کردن، آهستگی درنگ، تاخیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانث
تصویر تانث
ماده گردیدن یا مونث شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانس
تصویر تانس
انس گرفتن، خو گرفتن خو گیری رامش انس گرفتن خوی گرفتن مقابل توحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانف
تصویر تانف
عار و ننگ داشتن، دلتنگی، بیزاری، ضجرت
فرهنگ لغت هوشیار
در کار خود ریزه کاری کردن در کاری نیکو نگریستن تا خوب انجام شود، ریزه کاری، جمع تانقات
فرهنگ لغت هوشیار
خزانه آب و نفت و غیره که در کارخانه ها بکار میرود و نیز بمعنای ارابه زره دار جنگی است که با توپ و مسلسل مسلح است و بر روی نوارهای زنجیر مانندی از پولاد حرکت میکند انگلیسی زره پوش اتومبیل زره پوش که با مسلسل و توپ مجهز است و بوسیله چرخهای محکم و سنگین خود میتواند در زمین ناهموار حرکت کند
فرهنگ لغت هوشیار
خشنود کردن، راضی کردن سختک (جفت) آمیزه ای سه تایی از زگال ئیدروژن و اکسیژن که در پوست شاخه های سبز به ویژه شاخه های بلوت یافت می شود و در چرمسازی به کار می رود جفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانه
تصویر تانه
تاری که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند مقابل پود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانک
تصویر تانک
منبع بزرگ معمولاً استوانه ای جهت ذخیره مایعاتی مانند، آب، نفت و، از وسایط نقلیه جنگی زنجیردار که بدنه آن زره پوش و مجهز به توپ و مسلسل است
فرهنگ فارسی معین
آهستگی، ایست، تاخیر، تمجمج، درنگ، طمانینه، کندی، مکث، آهسته، کند، یواش، آهستگی، تاخیر، سستی، درنگ کردن، تاخیر کردن، سستی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد