معنی تان تان تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تاه، تانه، تارهاز آن شما، مال شما، متعلق به شما، برای مثال نک جهانتان نیست شکل هست ذات / وآن جهانتان هست شکل بی ثبات (مولوی - لغت نامه - تان)شما را مثلاً می برمتان،به شما مثلاً کتکتان زد؟ تصویر تان فرهنگ فارسی عمید