تارهای طولانی را گویند که جولاهگان به جهت بافتن ترتیب داده اند و آن را تانه و فرت و فلات نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، تار که ریسمان های طول پارچه است، (فرهنگ نظام) ... تار را نیز گویند که نقیض پود باشد ورشتۀ نکنده را هم گویند که جولاهگان از پهنای کار زیاده آورند و آن را نبافند، (برهان) (آنندراج)، رشتۀ نکنده، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، محمد معین در حاشیۀ برهان آرد: ’از ریشه اوستائی تن (تنیدن)، رجوع به تانه و تونه و رجوع به شرفنامۀ منیری شود ’: ده مر’ عبارت از آن است که تانی آن پانصد تان باشد، (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ذیل کلمه ’ده مر’)، جولاهه ایست همسر او در سرای او کو کسوت لطیف ورا پود و تان کند، کمال اسماعیل (از شرفنامۀ منیری)، من نیز هم ببافم خاص از برای تو روزی که پود مدح درآرم به تان شکر، کمال اسماعیل (از فرهنگ نظام)، نه همچون من که هر نفسش باد زمهریر پیغامهای سرد دهد بر زبان برف دست تهی بزیر زنخدان کند ستون واندر هوا همی شمرد پود و تان برف، کمال اسماعیل، عالم چو کار خانه جولاه و گردباد سازد کلافه از جهت پود و تان برف، طالب آملی دهان باشد، (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (از فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : کوچک تانی که در حکایت ریزد همه درهای مکنون، عماد (از فرهنگ جهانگیری)، ، بعضی اندرون دهن را گفته اند، (برهان) (آنندراج)، رجوع به ناظم الاطباء شود