جدول جو
جدول جو

معنی تاشیین - جستجوی لغت در جدول جو

تاشیین
تراشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تابیدن
تصویر تابیدن
درخشیدن، پرتو افکندن، روشنایی دادن، گرم کردن، گداختن، گرم شدن، گداخته شدن
افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تافتن، تفتن
پیچیدن، پیچ و تاب دادن، فتیله کردن،
کنایه از آزردن، کنایه از خشمگین شدن، کنایه از نافرمانی کردن
تاب آوردن، طاقت آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاسیدن
تصویر تاسیدن
مضطرب شدن، بی تاب شدن، دلگیر شدن، اندوهناک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازیان
تصویر تازیان
تازنده، دونده، دواننده، تاخت و تازکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشیدن
تصویر باشیدن
بودن، ماندن، ایستادن، اقامت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخشیدن
تصویر تخشیدن
کوشش کردن، کوشیدن، سعی کردن
فرهنگ فارسی عمید
ابن ابراهیم بن ورکوت بن ورتنتک، وی پدر ابویعقوب یوسف حکمران مراکش است وبهمین جهت خاندان وی را که به امارت رسیده اند، بنی تاشفین هم نامیده اند، مؤلف قاموس الاعلام ترکی در ترجمه بنی تاشفین آرد: نام یکی از فروع دولت مرابطین است که در اواسط قرن پنجم هجری در مغرب اقصی حکمرانی می کردند، اول پادشاهشان یوسف بن تاشفین بود ... و پس از وی پسرش علی جانشین او شد، این یکی هم پسرش تاشفین را به اندلس فرستاد وی نیز ببعض فتوحات نائل گردید و در اواخر سلطنتش عبدالمؤمن زناتی ظهور نمود و در همین اوان کوکب اقبال دولت مرابطین افول کرد و سلالۀ بنی تاشفین منقرض گردید، رجوع به ابویعقوب یوسف بن تاشفین و ابوالحسن علی بن یوسف بن تاشفین و غزالی نامه ص 253 و ص 375 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 573 و 574 و تاشفین عبدالعزیز ابوعمر شود
عبدالعزیز ابوعمر بن علی بن یوسف بن تاشفین (537-541 هجری قمری)، سومین و آخرین حکمران بنی تاشفین از فروع دولت مرابطین معروف به ملثمین است در سال 537 هجری قمری پس از وفات پدرش ابوالحسن علی بن یوسف در مراکش به حکومت رسید، در این هنگام عبدالمؤمن زناتی بانی دولت موحدین ظهورکرد، تاشفین سه سال با وی جنگ کرد، آخر در ’وهران’ کشته شد و چون فرزندی هم نداشت دولت بنی تاشفین و مرابطین از بین رفت و تمام مغرب و اندلس بدست موحدین افتاد، تاشفین مردی شجاع و باحزم بود و دوران حکمرانیش بیش از پنج سال طول نکشید، رجوع به قاموس الاعلام ترکی و حلل السندسیه ج 2 ص 318 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 161 وطبقات سلاطین اسلام ترجمه مرحوم اقبال ص 50 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 574، 575، 580 و ابوعمر تاشفین شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نوشتن ’شین’ نیکو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاییدن
تصویر تاییدن
صبر کردن، گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیدن
تصویر تازیدن
تاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تامل کردن درنگ کردن، توضیح مساوی ازین مصدر جز مفرد امر حاضر (بتا (ی) دیده نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامینی
تصویر تامینی
زینهاری منسوب و مربوط به تامین. اقدامات تامینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانیدن
تصویر تانیدن
غالب آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاویدن
تصویر تاویدن
طاقت آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیان
تصویر تازیان
دوان دوان تاخت کنان تازنده دونده، متحرک جنبان، قصد کنان
فرهنگ لغت هوشیار
یار دیدگان آنان که یاران پیامبر را دیده اند جمع تابع. تابعان، آنانکه اصحاب رسول صلی الله علیه و آله را دیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیدن
تصویر تابیدن
تحمل کردن، طافت آوردن، پیچاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسیدن
تصویر تاسیدن
مضطرب و اندوهناک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاشیدن
تصویر تلاشیدن
کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کرم خوک یکی از کرمهای طفیلی که از خانواده نماتود ها که در انسان مرض تریشینوز را بوجود میاورد. این جانور کرم کوچک نخی شکل و باریکی است که حداکثر طولش در حدود 6 میلیمتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
خراشیدن و پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشیدن
تصویر تخشیدن
کوشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه ای که از درخت بر آید بی آنکه گل کند و بهار دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشیدن
تصویر باشیدن
ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیدن
تصویر تابیدن
((دَ))
پیچیدن، پیچ دادن، دوری جستن، تاب آوردن، ایستادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاسیدن
تصویر تاسیدن
((دَ))
اندوهناک شدن، بی قرار شدن، ویار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازیدن
تصویر تازیدن
((دَ))
تاختن، دویدن، حمله کردن، دوانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاییدن
تصویر تاییدن
((دَ))
تأمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابعین
تصویر تابعین
((بِ))
جمع تابع، تابعان، آنان که اصحاب رسول را دیده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاویدن
تصویر تاویدن
((دَ))
تاب آوردن، تحمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابیدن
تصویر تابیدن
درخشیدن، گرم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه، میوه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازیان
تصویر تازیان
اعراب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازیدن
تصویر تازیدن
حمله کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تراشیدن، دروکردن
فرهنگ گویش مازندرانی