جدول جو
جدول جو

معنی تارمار - جستجوی لغت در جدول جو

تارمار
زیر و زبر، کج ومج و پریشان و پراکنده، (آنندراج) (غیاث اللغات)، رجوع به ’ ’تال مال’، ’تار و مار’ و ’تال و مال’ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تامارا
تصویر تامارا
(دخترانه)
کاملا جستجو کن، کاملترین، نام حاکم گرجستان و دختر گیورکی سوم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارمان
تصویر بارمان
(پسرانه)
محترم، لایق، دارای روح بزرگ، نام سردار افراسیاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، نام یکی از سرداران دوره ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تابدار
تصویر تابدار
تاب خورده، پیچیده، دارای پیچ و خم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تار تار
تصویر تار تار
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، ریز ریز، لخت لخت، شرحه شرحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجوار
تصویر تاجوار
تاج مانند، هر چیز شبیه تاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شارمار
تصویر شارمار
مار بزرگ، برای مثال شور و مورند حسودانش اگرچه گه لاف / شارمارند نفر با نفر آمیخته اند (خاقانی - ۱۲۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
اسم مکانی است که بطرف شرقی یهودا واقع است، (کتاب حزقیال 47:19 و 48:28) و در تعیین موضعآن اختلاف است، بعضی بر آنند که همان ’تدمر’ است که در دشت بود، رجوع به تدمر شود، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
مرکز بخشی است در ایالت رن که در شهرستان ویل فرانش واقع است و 10142 تن سکنه دارد، تجارت غلات، دارای کارخانه های مهم نساجی و کلاه سازی، قاموس الاعلام ترکی آرد: تاراره، نام قصبه ای، مرکز ناحیه ایست در ایالت رونه از فرانسه، در 32هزارگزی شمال غربی دیلمۀ فرانسه دارای 14600 تن سکنه و مناظر خوش و دلکش و کارخانه های ابریشمی، 6000 تن کارگر در این کارخانه ها بکار اشتغال دارند
لغت نامه دهخدا
به عبری تنگ آمده، ، پسر کرمی از سبط یهودا بود که بعضی از غنیمت اریحا را در حالی که برخلاف امر حضرت اقدس الهی بود مخفی داشت صحیفۀ یوشع 6:18 و 7:1 سفر اول تاریخ ایام 2:7، بدین لحاظ غضب خداوند بر ایشان افروخته شد، در مقابل شهر عای منهزم شدند صحیفۀ یوشع 7:18، بنابراین عخان با استصواب قرعه گرفتار آمده اسرائیل وی را با خانواده اش سنگسار نمودند و تمامی آنها را در خارج از شهر سوزانیدند، صحیفۀ یوشع 7:34 و 25، (قاموس کتاب مقدس)
خواهر ابشالوم که آمنون از راه حسدوی را ملوث کرده با وی هم بستر شد، (کتاب دوم سموئیل 13 کتاب اول تواریخ ایام 3:9) (قاموس کتاب مقدس)
دخت ابشالوم بود، (کتاب دوم سموئیل 14:27) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
نوعی از مار بزرگ و عظیم باشد، (برهان)، مرکب از: شار + مار، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، مار بزرگ، (رشیدی)، مار سخت بزرگ، (شرفنامۀ منیری) (سروری)، برغمان:
شور مورند حسودانش اگر چه گه لاف
شارمارند و نفربا نفر آمیخته اند،
خاقانی،
رجوع به شار در معنی بزرگ شود
لغت نامه دهخدا
نوعی از مار خبیث که مانند تیر از جا جسته نیش زند، (آنندراج)، افعی، (زمخشری) (ناظم الاطباء)، قسمی از مار است و معروف می باشد، (قاموس کتاب مقدس) :
رقم بیار شود گر جفای یار مرا
بدست خامه زند همچو تیرمار مرا،
تأثیر (از بهار عجم)،
، لکن قصد از اصل کلمه عبرانی مرغی است که همچو بوم در ویرانه ها مسکن نماید ... (قاموس کتاب مقدس)، دندانهای افعی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
در تاریخ اساطیری یونانیان قعر دوزخ را نامند، لقب پلوتن خدای دوزخ، در زبانهای اروپائی، دوزخ بطور کلی
لغت نامه دهخدا
اروپائیان عموماً این کلمه را بمردمی اطلاق کنند که لشکر چنگیزخان مؤسس دولت مغول (1154- 1227 میلادی) را تشکیل داده بودند و آنان از طایفۀ اصلی مغول می باشند، این نام از کلمه ’تاتار’ یا ’تتار’ یا ’تتر’ گرفته شده است، تاتار را نیز تارتار گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)، تارتار قومی از ترک مقابل مغول، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، ذره ذره کردن و ریزریز ساختن، (شرفنامۀ منیری)، پاره پاره شده مثل تارهای مو و ابریشم، (فرهنگ نظام) :
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
نیزه هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تارتار،
سنایی،
او مست بود و دست بریشم دراز کرد
برکند تای تای و پراکند تارتار،
سوزنی،
شد ز سر زلف او صبح معنبرنسیم
کرد مه روی او طرۀ شب تارتار،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاجوار
تصویر تاجوار
مانند تاج، گوهر یا چیزی دیگر که در خور تاج باشد، گرانبها قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار مار
تصویر تار مار
زیر و زبر پریشان و پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارمار
تصویر شارمار
مار بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار تار
تصویر تار تار
ریزه ریزه پاره پاره ذره ذره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاربام
تصویر تاربام
صبح نخست، صبح زود که هنوز هوا تاریک باشد، تاریک روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاردان
تصویر تاردان
ظرفی که در آن تارهای ساز نگاهدارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارفام
تصویر تارفام
تیره رنگ، تارگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجدار
تصویر تاجدار
پادشاه داری تاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجمان
تصویر تاجمان
نوعی توتون چپق
فرهنگ لغت هوشیار
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالمات
تصویر تالمات
جمع تالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربار
تصویر باربار
متواتر، پی در پی، مکرراً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارتار
تصویر تارتار
ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارتار
تصویر تارتار
پاره پاره، ریزه ریزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارنگار
تصویر تارنگار
وبلاگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تارنما
تصویر تارنما
سایت اینترنتی، وب سایت
فرهنگ واژه فارسی سره
قلع وقمع، مغلوب، مقهور، منکوب، منهزم، پخش وپلا، پراکنده، متفرق
متضاد: مجموع، تندوخند، ازهم پاشیده، زیروزبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شب تا، شبی که ابر، ماه را بپوشاند
فرهنگ گویش مازندرانی
نامی بومی برای زنان
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو تازه زاییده
فرهنگ گویش مازندرانی