- تاتق
- بد خوییدن، تاسگی آرزومندی
معنی تاتق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسته کننده، کسیکه رخنه و شکافی را ببندد
شکافتگی، شکافتن شکاف خوردن کفتن کافتن، شکافتگی، جمع تفتقات
درخشیدن، زینت دادن درخشیدن درخش زدن، بلند کردن سر، آمادن برای بدی، دامن بر چیدن برای دشمنی
آمادن آماده کردن، نرمیدن نرمی کردن نرم شدن منسوب به تات، یکی از لهجه های ایرانی. آماده شدن حاصل گشتن کار دست دادن فراهم آمدن، رفق و نرمی کردن
گرفتگی و لکنت زبان را گویند
پنهان شدن، باز داشته شدن
تنگ شدن سینه
شایق و آرزومند
باز ایستادن از کاری باز ایست کار ایست باز ایستادن از کار
در کار خود ریزه کاری کردن در کاری نیکو نگریستن تا خوب انجام شود، ریزه کاری، جمع تانقات
آرزومند، شایق، مشتاق
شکافته شدن، گشاده شدن
آنکه ادارۀ کاری به دست اوست
تتبع کردن، در کار خود ریزه کاری کردن، گفتار و کردار خود را محکم و متقن انجام دادن، از روی حکمت کاری کردن
اسب کوتوله و پریال ودم و تندرو، یابو
چیزی که با نان بخورند مانند ماست، پنیر و دوغ، نان خورش
شکافنده، شکاف دهنده، فالق، کافنده، شکاونده، شکوفنده
آزاد شده از بندگی
شکافنده، نام هریک از نخستین هفت (خاموش) که میانه دو گویا (ناطق) جای دارند و دستیار گویا به شمار می آیند در باور هفتیان یا هفت گرایان شکافنده مقابل راتق، (اسماعلیه) بین هر دو تن از ناطقان هفت صامت واسطه هستند که اولین هر یک از این دسته ها ارجمند تر و به منزله معاون ناطق به شمار است. این عده را فاتق یا اساس نامند. فاتقان عبارتند از: شیث سام اسماعیل (پسر هاجر) هارون بطرس (حواری) علی ع و به جای هفتمین یکی از موسسان فرق سبعیه را نام برند مانند عبد الله بن میمون
ترکی ترشی چاشنی، نانخورش، ماست ماست، ناخورش ادام، ترشیی که بر آشها زنند چاشنی یا قاتق نان خود بهم رسانیدن، چیزی از کسب حلال بهم رسانیدن و از پریشانی در آمدن
شکافنده، بلند کننده
راه رفتن به شیوه کودکان
نوعی پستاندار که بدنش مانند حلقه های زره از فلس پوشیده شده است و در آمریکای جنوبی دیده می شود
اسب کوتوله پر یال و دم بریده
گرفتگی زبان، لکنت
لکنت، گرفتگی زبان
تاغ از گیاهان واژه پارسی است دارم اسپی کش استخوان در پوست - هست چون در جوال هیزم تاغ (کمال اسماعیل) درختچه ای از تیره اسفناجیان دارای برگهای مثلثی شکل و گلهای خوشه یی که در حدود 10 گونه از آن در ایران و دیگر ممالک آسیا و آفریفا و اروپا شناخته شده، بداغ، زیتون تلخ
چادر بزرگ، سرا پرده
خیمه، سراپرده یا چادر بزرگ، برای مثال وآن تتق های گوهرآموده / چرم های دباغت آلوده (نظامی۴ - ۶۸۵)