جدول جو
جدول جو

معنی تئر - جستجوی لغت در جدول جو

تئر
(تِ ءَ)
جمع واژۀ تاره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تاره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تور
تصویر تور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین فرزند فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تور
تصویر تور
تبر، وسیله ای فلزی و برنده با دستۀ چوبی که برای شکستن درخت و چوب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بئر
تصویر بئر
چاه، گودال استوانه ای شکلی که برای رسیدن به آب و نفت یا ریختن فاضلاب در زمین حفر می کنند، قلیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تور
تصویر تور
پارچه ای لطیف از نخ یا جنس دیگر با سوراخ های ریز که برای پرده یا چیز دیگر به کار می رود، وسیله ای برای به دام انداختن پرندگان یا صید ماهی که از نخ ضخیم یا ریسمان می بافند مثلاً تور ماهیگیری، وسیله ای سوراخ دار که به جای کیسه و جوال به کار می رود مثلاً تور کاهکشی
وحشی
سیاحت دسته جمعی که از طرف مؤسسات گردشگری ترتیب داده می شود، مؤسسۀ گردشگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبر
تصویر تبر
وسیله ای فلزی و برنده با دستۀ چوبی که برای شکستن درخت و چوب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغر
تصویر تغر
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغار، مرز، جلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشر
تصویر تشر
سخنی که از روی خشم به کسی گفته شود، پرخاش، عتاب
تشر زدن: به حالت تشر با کسی حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تار
تصویر تار
رشته، نخ، رشتۀ باریک مثلاً تار ابریشم، تار مو، رشته هایی که در طول پارچه بافته می شود، تازه، تان، تانه،
در موسیقی از آلات موسیقی که دارای سیم، پرده، دستۀ دراز و کاسه است و از چوب درخت توت ساخته می شود و آن را با مضراب می نوازند، تار سابقاً پنج سیم داشت و درویش خان، استاد موسیقی، یک سیم دیگر به آن افزود
تاریک، تیره
تار و مار، تار و مار مثلاً تال و مال، پریشان، پراکنده، از هم پاشیده، زیر و زبر شده، نیست و نابود
درختی بسیار بلند و تناور که در هندوستان می روید، برگ هایش دراز و شبیه پنجۀ آدمی با ساقه های بلند، ثمر آن شبیه نارگیل و در میان آن دو یا چهار دانۀ پهن وجود دارد که آن ها را درمی آورند و می خورند، شیرابه ای هم از آن می گیرند که مانند شراب سکرآور است
فرق سر، میان سر، برای مثال زدن مرد را چوب بر تار خویش / به از بازگشتن ز گفتار خویش (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۲)
تار تار: پاره پاره، ریزه ریزه
تار زدن: نواختن تار
تار عنکبوت: در علم زیست شناسی رشته یا پرده ای که عنکبوت از لعاب غده های خود می تند و به وسیلۀ آن شکار خود را به دام می اندازد
تار و پود: رشته هایی که در پهنای پارچه بافته می شود، کنایه از اساس، پایه، وجود، اصل چیزی
تار و تور: بسیار تیره و تاریک، ریزه ریزه، ذره ذره
تار شدن: تیره شدن، تاریک شدن
تار کردن: تاریک کردن، تیره ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجر
تصویر تجر
کاخ یا خانۀ زمستانی که بخاری داشته باشد، برای مثال میان این تجر و گنبد فلک فرق است / که هست این به ثبات آن ندارد آرامش (نزاری - لغت نامه - تجر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظئر
تصویر ظئر
زنی که بچۀ دیگری را شیر می دهد، دایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتر
تصویر تتر
مغول، تاتار، هر یک از افراد این قوم، تتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمر
تصویر تمر
خرما، تمر هندی
آب مروارید
تمر هندی: در علم زیست شناسی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود، تمر هندی، تمر گجرات، خرمای گجرات، انبله، خبجه
تمر گجرات: تمر هندی، در علم زیست شناسی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ءِ)
نگرنده به چیزی. (آنندراج). تیزنگرنده. (ناظم الاطباء) ، زننده به چوب دستی. (آنندراج). زننده به چوب دستی و عصا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظئر
تصویر ظئر
زن شیر دار که بچه دیگری را شیر دهد دایه، مهربان بر شخص و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجر
تصویر تجر
بازرگانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است از فولاد که با آن چوب درخت را می شکنند، شکستن، هلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تائر
تصویر تائر
مداومت کننده، از تور جاری و روان شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزر
تصویر تزر
خانه تابستانی و ییلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بئر
تصویر بئر
چاه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زئر
تصویر زئر
شیر غرنده
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی تیره و تار و نیز بمعنی یکی از آلات موسیقی و نیز رشته پنبه عنکبوت را هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تئق
تصویر تئق
بد خو
فرهنگ لغت هوشیار
چوب باریک که بر سر آن آهن نوک نیز بنشانند و با کمان بهدف بیندازند قسمت، بهره، نصیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشر
تصویر تشر
کلمه ای که از روی خشم بکسی گفته شود پرخاش عتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفر
تصویر تفر
مرد چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغر
تصویر تغر
ممرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمر
تصویر تمر
خرما
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه سوراخ سوراخ، مانند تور ماهیگیری یا پرده تور و یا به معنی جاری و روان شدن گردش، سیاحت، چرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بئر
تصویر بئر
((بِ))
چاه، جمع آبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تار
تصویر تار
تیره، تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تار
تصویر تار
رشته، نخ، یکی از سازهای ایرانی با یک کاسه، پنج تار و دسته ای بلند، تال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبر
تصویر تبر
((تَ بَ))
ابزاری فولادی که با آن هیزم، چوب و مانند آن را خرد می کنند، تور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیر
تصویر تیر
عطارد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تار
تصویر تار
شبکه
فرهنگ واژه فارسی سره