رشته، نخ، رشتۀ باریک مثلاً تار ابریشم، تار مو، رشته هایی که در طول پارچه بافته می شود، تازه، تان، تانه، در موسیقی از آلات موسیقی که دارای سیم، پرده، دستۀ دراز و کاسه است و از چوب درخت توت ساخته می شود و آن را با مضراب می نوازند، تار سابقاً پنج سیم داشت و درویش خان، استاد موسیقی، یک سیم دیگر به آن افزود تاریک، تیره تار و مار، تار و مار مثلاً تال و مال، پریشان، پراکنده، از هم پاشیده، زیر و زبر شده، نیست و نابود درختی بسیار بلند و تناور که در هندوستان می روید، برگ هایش دراز و شبیه پنجۀ آدمی با ساقه های بلند، ثمر آن شبیه نارگیل و در میان آن دو یا چهار دانۀ پهن وجود دارد که آن ها را درمی آورند و می خورند، شیرابه ای هم از آن می گیرند که مانند شراب سکرآور است فرق سر، میان سر، برای مثال زدن مرد را چوب بر تار خویش / به از بازگشتن ز گفتار خویش (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۲) تار تار: پاره پاره، ریزه ریزه تار زدن: نواختن تار تار عنکبوت: در علم زیست شناسی رشته یا پرده ای که عنکبوت از لعاب غده های خود می تند و به وسیلۀ آن شکار خود را به دام می اندازد تار و پود: رشته هایی که در پهنای پارچه بافته می شود، کنایه از اساس، پایه، وجود، اصل چیزی تار و تور: بسیار تیره و تاریک، ریزه ریزه، ذره ذره تار شدن: تیره شدن، تاریک شدن تار کردن: تاریک کردن، تیره ساختن