جدول جو
جدول جو

معنی بیوگانی - جستجوی لغت در جدول جو

بیوگانی
عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، طوی، طو، زلّه، پیوگانی، عرس برای مثال ساخت آنگه یکی بیوگانی / هم بر آیین و رسم یونانی (عنصری - ۳۷۰)
تصویری از بیوگانی
تصویر بیوگانی
فرهنگ فارسی عمید
بیوگانی
(بَ)
پیوگانی. عروسی. (حاشیۀ لغت فرس اسدی) (اوبهی). عروسی و نکاح. (ناظم الاطباء). صاحب برهان نویسد: ’عروس’ را گویند چه بیوگ بمعنی عروس باشد. اما ظاهراً ’عروسی’ باید خواند و عروس سهو مطبعی است. (یادداشت لغتنامه). شادی. کتخدایی، که آنرا در ترکی طوی گویند. (غیاث) :
ساخت آنگه یکی بیوگانی
هم بر آیین و رسم یونانی.
عنصری.
- جشن بیوگانی، جشن عروسی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
بیوگانی
عروسی نکاح
تصویری از بیوگانی
تصویر بیوگانی
فرهنگ لغت هوشیار
بیوگانی
((بَ))
عروسی، نکاح
تصویری از بیوگانی
تصویر بیوگانی
فرهنگ فارسی معین
بیوگانی
عروسی
تصویری از بیوگانی
تصویر بیوگانی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بایگانی
تصویر بایگانی
عمل بایگان، ضبط، جایی که نامه ها و اسناد ادارات دولتی یا بنگاه های ملی نگهداری می شود، آرشیو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیستگانی
تصویر بیستگانی
جیره و مواجب، جیره و پولی که در قدیم به سپاهیان می داده اند، برای مثال یکی را ز بن بیستگانی نبخشی / یکی را دوباره دهی بیستگانی (منوچهری - ۱۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیوگرافی
تصویر بیوگرافی
شرح حال نویسی، زندگی نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیگانگی
تصویر بیگانگی
بیگانه بودن، ناآشنایی، ناشناس بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیابانی
تصویر بیابانی
مربوط به بیابان مثلاً جانوران بیابانی،
کنایه از وحشی مثلاً غول بیابانی،
مربوط به خارج شهر مثلاً اتوبوس بیابانی،
کسی که در بیابان به سر می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوگانی
تصویر پیوگانی
عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، طو، بیوگانی، عرس، زلّه، طوی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
پیوگان. عروس:
بیک جا بر بیوگان و خسوران
بیوگان دختران داماد پوران.
(ویس و رامین از جهانگیری).
رجوع به پیوگان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
جمع واژۀ بیوه، بمعنی زن شوی مرده:
ستمدیده را دادبخشی کنی
شب بیوگان را درخشی کنی.
نظامی.
و رجوع به بیوه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
منسوب به بیوقان و عده ای بدان منسوبند ازجمله ابونصر احمد بن ابی علی عبدالکریم بیوقانی سرخسی متوفی 466 هجری قمری (از معجم البلدان). و نیز رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
عروسی. بیوگان. رجوع به بیوگانی شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بیوگانی. پیوگانی. عروسی بود بلغت خراسانی. (اوبهی). عروسی. (یادداشت مؤلف). رجوع به بیوگانی شود، عرس. ولیمۀ عرس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قسمی از موسیقی است، (یادداشت مؤلف)، رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیابانی
تصویر بیابانی
صحرائی، صحرا نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیولانی
تصویر هیولانی
وابسته بهیولی منسوب به هیولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایگانی
تصویر بایگانی
ضبط شدن، در پرونده قرار گرفتن نامه، نگاهدارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیستگانی
تصویر بیستگانی
پول و مواجبی بوده که بسپاهیان میداده اند عشرینیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکرانی
تصویر بیکرانی
بی پایانی نامحدودی
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و کیفیت بیگانه عم آشنایی، عدم خویشاوندی. بیگانه غریب ناآشنا مقابل یگانه آشنا خودی، خارجی اجنبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوگرافی
تصویر بیوگرافی
شرح حال نویسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوگانی
تصویر پیوگانی
عروسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگمانی
تصویر بیگمانی
بی شکی بدون ظن بودن سوء ظن نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایگانی
تصویر بایگانی
جایی که در آن اسناد و مدارک اداری نگه داری می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیوگرافی
تصویر بیوگرافی
کتابی که در آن زندگی نامه شخصیتی شرح داده شده باشد، سرگذشت، شرح حال، زندگی نامه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیستگانی
تصویر بیستگانی
حقوق و مقرری به سپاهیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیولانی
تصویر هیولانی
مادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیابانی
تصویر بیابانی
وحشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی گمانی
تصویر بی گمانی
اطمینان، یقین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بایگانی
تصویر بایگانی
آرشیو، ضبط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیوگرافی
تصویر بیوگرافی
زندگینامه، سرگذشت، سرگذشت نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیوگان
تصویر بیوگان
عروس
فرهنگ واژه فارسی سره