معنی بیوگان - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با بیوگان
بیوگان
بیوگان
جَمعِ واژۀ بیوه، بمعنی زن شوی مرده: ستمدیده را دادبخشی کنی شب بیوگان را درخشی کنی. نظامی. و رجوع به بیوه شود
لغت نامه دهخدا
بیوگان
بیوگان
پیوگان. عروس: بیک جا بر بیوگان و خسوران بیوگان دختران داماد پوران. (ویس و رامین از جهانگیری). رجوع به پیوگان شود
لغت نامه دهخدا
بیوسان
بیوسان
صفت بیوسیدن، در حال انتظار و امیدواری یا نابیوسان. غیر منتظر غیر مترتب
فرهنگ لغت هوشیار
بویگان
بویگان
رَحِم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زَهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، پُرکام
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.