- بینشان
- بیعلامت بدون وجه مشخص
معنی بینشان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدون علامت
بدکار، بداصل
دارای صفات بد، بداصل، بدکار، فرومایه
بی علامت، بی اثر، کسی که نام و نشانی از او در دست نیست، گمنام
بیعلامتی
بینشان
بی روح
صفت بیوسیدن، در حال انتظار و امیدواری یا نابیوسان. غیر منتظر غیر مترتب
آنکه شک ندارد کسی که سوء ظن ندارد، بدون شک یقینا
بی نهایت، بی حد
زمین پهناور و بی آب و علف
بی راز، بی سر
کسل، بیحال، پژمرده
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی
همچون
بی پایان، لایتناهی
بی چوپان، بی نگهبان گله
صاحب شوکت فرهمند صاحب شان و شرافت (در عنوان بزرگان نویسند: خدمت ذی شرافت)
تخمی است که آنرا بر روی نان پاشند نانخواه
بی کرانه، بی پایان، نامحدود
دشت، صحرا، زمین پهناور و بی آب و علف
در حال امیدواری، در حال طمع، در حال چاپلوسی
بلسان، گیاهی درختچه ای با گل های سفید کوچک خوشه ای، برگ های مایل به سفید، پوست زرد رنگ و چوب سنگین، سرخ رنگ و خوش بو، صمغی که از ساقۀ این گیاه می گیرند و مصرف دارویی دارد
صحرای بی آب و علف، دشت لم یزرع
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقطی، اقتی، بیلاسان، شبوقه، خمان کبیر، یاس کبود
صاحب شان و شوکت