جدول جو
جدول جو

معنی بیوسان

بیوسان
در حال امیدواری، در حال طمع، در حال چاپلوسی
تصویری از بیوسان
تصویر بیوسان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بیوسان

بیوسان

بیوسان
صفت بیوسیدن، در حال انتظار و امیدواری یا نابیوسان. غیر منتظر غیر مترتب
فرهنگ لغت هوشیار

بیوسان

بیوسان
در حال انتظار و امیدواری. منتظر. مترصد. مترقب. امیدوار. (یادداشت مؤلف). مقابل نابیوسان: و مردن مفاجا، به سبب اندوه و بیم نابیوسان کمتر از آن باشد که از شادی بیوسان، از بهر آنکه حرکت روح به سبب شادی بسوی بیرون است و بسبب بیم واندوه یافتن بسوی اندرونست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- نابیوسان. رجوع به نابیوسان شود
لغت نامه دهخدا

بیلسان

بیلسان
بلسان، گیاهی درختچه ای با گل های سفید کوچک خوشه ای، برگ های مایل به سفید، پوست زرد رنگ و چوب سنگین، سرخ رنگ و خوش بو، صمغی که از ساقۀ این گیاه می گیرند و مصرف دارویی دارد
بیلسان
فرهنگ فارسی عمید

بیلسان

بیلسان
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقطی، اقتی، بیلاسان، شبوقه، خمان کبیر، یاس کبود
بیلسان
فرهنگ فارسی معین

بروسان

بروسان
صورت تصحیف شدۀ برروشنان است که در برهان آمده به معنی مطلق امت از هر پیغمبری که باشد.
لغت نامه دهخدا

بیوران

بیوران
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش نوبران شهرستان ساوه و 1457 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

بیوگان

بیوگان
جَمعِ واژۀ بیوه، بمعنی زن شوی مرده:
ستمدیده را دادبخشی کنی
شب بیوگان را درخشی کنی.
نظامی.
و رجوع به بیوه شود
لغت نامه دهخدا

بیوگان

بیوگان
پیوگان. عروس:
بیک جا بر بیوگان و خسوران
بیوگان دختران داماد پوران.
(ویس و رامین از جهانگیری).
رجوع به پیوگان شود
لغت نامه دهخدا