سکیزیدن. جفته افکندن و بتداول امروزین جفتک انداختن. شباب. قمص. قماص. (تاج المصادر بیهقی) : چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست که برسکیزدچون من فروسپوزم بیش. لبیبی. وان دگر کندگان در آن حجره برسکیزان چو خر در آکنده. سوزنی. و رجوع به سکیزیدن شود
سکیزیدن. جفته افکندن و بتداول امروزین جفتک انداختن. شباب. قمص. قماص. (تاج المصادر بیهقی) : چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست که برسکیزدچون من فروسپوزم بیش. لبیبی. وان دگر کندگان در آن حجره برسکیزان چو خر در آکنده. سوزنی. و رجوع به سکیزیدن شود
جست و خیز کردن. (برهان) ، جفته و آلیز انداختن ستور. (برهان) : به دشت نبرد آن هزبر دلیر سکیزد چو گور و ستیهد چو شیر. دقیقی طوسی (از آنندراج). چو بینی آن خر بدبخت را سلامت نیست که بر سکیزد چون من فروسپوزم نیش. لبیبی
جست و خیز کردن. (برهان) ، جفته و آلیز انداختن ستور. (برهان) : به دشت نبرد آن هزبر دلیر سکیزد چو گور و ستیهد چو شیر. دقیقی طوسی (از آنندراج). چو بینی آن خر بدبخت را سلامت نیست که بر سکیزد چون من فروسپوزم نیش. لبیبی