- بیراه
- آنکه راه را گم کرده باشد منحرف از راه گمراه، بی انصاف، آنکه کارهای ناشایسته کند، خواننده ای که خارج از مقام خواند، بیراهه
معنی بیراه - جستجوی لغت در جدول جو
- بیراه
- بیراهه، کنایه از نامرتبط، کنایه از ویژگی کسی که راه را گم کرده باشد، کج رو، گمراه
- بیراه
- گمراه، منحرف از راه، بی انصاف، آن که کارهای ناشایسته کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گمراهی انحراف، بی انصافی
راه منحرف از جاده راه کج، بیابانی که راه بجایی نداشته باشد
بیابانی که راه به جایی نداشته باشد، راهی که انسان از آن به مقصد نرسد، راه کج و غلط
گمراهی، بی انصافی
بیوقت بیموقع، دیروقت، اول شب شبانگاه
بوته
بیرزد بارزد
ویرانه
ویران
ویران، ویرانه، بیران
ستوری که بد راه رود بد رو
ساحل کنار دریا
ویرانه، جای خراب و ویران
کسی که به راه راست می رود، باانصاف
بی هنگام، بی وقت، بی موقع، دیروقت، هنگام غروب
گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، کنجیده، بارزد، بیرزد، بریزه، زنجرو
ساحل، کنار دریا
((بَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی که ساقه بلند و مستقیم ندارد و شاخه های آن روی زمین افتد مانند کدو، خربزه و غیره، بوته
ویران، خراب، بایر
اسبی که بد راه می رود، کنایه از کسی که به راه خطا می رود، بدآیین
گمراه ضال
قاطع، برنده، برا، بیزاری، بیگناهی، وارهیدگی، وام رهی، آک رهی (آک عیب)
به جا، مناسب، نیکو، برای مثال کار زرگر به زر شود به براه / زر به زرگر سپار و کار بخواه (عنصری - مجمع الفرس - براه)
بیراه کردن، از راه بگردانیدن، از راه بیرون بردن
ابریشن