جدول جو
جدول جو

معنی بدراه

بدراه
اسبی که بد راه می رود، کنایه از کسی که به راه خطا می رود، بدآیین
تصویری از بدراه
تصویر بدراه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بدراه

بدراه

بدراه
ستوری که بد راه رود. بدرو. (فرهنگ فارسی معین). مقابل خوش راه: اسبی بدراه. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا

بیراه

بیراه
آنکه راه را گم کرده باشد منحرف از راه گمراه، بی انصاف، آنکه کارهای ناشایسته کند، خواننده ای که خارج از مقام خواند، بیراهه
فرهنگ لغت هوشیار

بدرقه

بدرقه
رهبر، راهنما، رهبری، مشایعت، در طب قدیم آب نیم گرم یا سوپ که پس از خوردن مسهل به تدریج می خورند
بدرقه
فرهنگ فارسی عمید