جدول جو
جدول جو

معنی بگند - جستجوی لغت در جدول جو

بگند
(بَ گَ)
آشیان که جا ومقام مرغان است. (برهان). آشیان مرغان. (ناظم الاطباء). آشیان و آشیانۀ مرغ. (از انجمن آرا) (آنندراج) ، چیز مفت بچنگ آوردن. (فرهنگ لغات عامیانه). بدون تحمل رنج به مال یا منصبی رسیدن. (فرهنگ فارسی معین). استفادۀ غیرمنتظر بی تهیۀ عوامل و مقدمات. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، از موقع مناسب استفاده کردن. (فرهنگ لغات عامیانه). استفاده کردن از موضوعی. (فرهنگ فارسی معین). فایدۀ غیرمترقبه و غیرمنتظره را از پیش آمدی بردن. فایدتی مالی از امری غیرمنتظر بردن. نفع بردن غیرمنتظر با زیرکی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- از هوا بل گرفتن، از فرصتی آنی و ناگهانی منتهای استفاده را کردن و چیزی غیرمنتظره بدست آوردن. (فرهنگ عوام)
لغت نامه دهخدا
بگند
آشیانه مرغ
تصویری از بگند
تصویر بگند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسند
تصویر بسند
بسنده، برای مثال تو را شهر توران بسند است خود / به خیره همی دست یازی به بد (فردوسی۱ - ۲۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگند
تصویر برگند
رشوه، آنچه از پول و مانند آن به کسی می دهند تا کاری برخلاف وظیفۀ خود انجام دهد یا حق کسی را ضایع و باطل کند یا حکمی برخلاف حق و عدالت بدهد، رشوت، پاره، بلکفد، بلکفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
نوشابه ای که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، نوعی شراب، بوزه، برای مثال مست گشتم ز جرعۀ بگنی / شد مزاجم ز بنگ مستغنی (نزاری - مجمع الفرس - بگنی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلند
تصویر بلند
مقابل کوتاه، دراز مثلاً چوب بلند،
قدکشیده، برافراشته، مرتفع، مقابل پست مثلاً کوه بلند،
کنایه از پر اهمیت، ارجمند مثلاً مقام بلند، نسب بلند،
کنایه از مساعد مثلاً بخت بلند،
بسیار شدید و رسا مثلاً صدای بلند
بلند شدن: افراخته شدن، بالا رفتن، به بلندی رسیدن، از جا برخاستن، دراز شدن چیزی
بلند کردن: برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بکند
تصویر بکند
نان، خمیر آرد گندم یا جو که در تنور یا فر پخته شده باشد، وسیلۀ گذران زندگی، برای مثال محنت سوب و بکند او که از بیخم فکند / طبع موزونم همی ز اندیشه ناموزون کنند (انوری - ۶۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باند
تصویر باند
نوار دراز پارچه ای که برای بند آوردن خون ریزی، محفوظ نگه داشتن زخم یا بی حرکت نگه داشتن اندام، روی قسمت آسیب دیده بسته می شود، گروهی از افراد که برای انجام اعمال غیرقانونی، سازمان یافته اند، مسیرهای موازی در جاده که به وسیلۀ نرده یا خط کشی متمایز شده اند، بلندگوهای وسایل صوتی و تصویری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغند
تصویر بغند
چرم، پوست حیوان، غرغن، غرغند، برای مثال روز هیجا از سر چابک سواری بردری / از برخش و ران اسب خصم کیمخت و بغند (سوزنی- مجمع الفرس - بغند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوگند
تصویر بوگند
آنکه بسیار متعفن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگند
تصویر آگند
انباشتن آگندن، در کلمات مرکب بمعنی آگنده آید: جگر آگند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلند
تصویر بلند
برافراشته، مرتفع، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغند
تصویر بغند
پوست حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگرد
تصویر بگرد
تباه و خراب بودن، ضایع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
شرابی که از برنج و ارزن و جو و مانند آنها سازند بوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسند
تصویر بسند
بقدر کفایت کافی، کامل تمام، شایسته سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برند
تصویر برند
مخفف برنده، قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باند
تصویر باند
پارچه ای لطیف وتمیز که با آن زخم را میبندند، لفافه، نوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
((بَ گَ))
شرابی که از برنج و ارزن و جو و مانند آنها سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلند
تصویر بلند
((بُ لَ))
دارای کشیدگی زیاد به سوی بالا، دارای فاصله زیاد از زمین، دراز، کشیده، دارای دامنه زیاد، دارای ارزش، یا اهمیت یا اعتبار معنوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغند
تصویر بغند
((بَ غَ))
چرم، پوست حیوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باند
تصویر باند
نوار، رشته، محل فرود هواپیما، باند فرودگاه، دسته، گروه، باند دزدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلند
تصویر بلند
Blaring, Elevated, Long, Lofty, Loud, Loudly, Resounding, Soaring, Tall, Towering, High
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بلند
تصویر بلند
assourdissant, élevé, haut, long, bruyant, bruyamment, retentissant, grand
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بلند
تصویر بلند
громкий , повышенный , высокий , длинный , громко , возвышающийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بلند
تصویر بلند
laut, erhöht, hoch, lang, dröhnend, groß
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بلند
تصویر بلند
голосний , підвищений , високий , довгий , гучний , голосно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بلند
تصویر بلند
głośny, podwyższony, wysoki, długi, głośno, donośny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بلند
تصویر بلند
喧闹的 , 提高的 , 高的 , 崇高的 , 长的 , 大声的 , 大声地 , 响亮的 , 高耸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بلند
تصویر بلند
estridente, elevado, alto, longo, ruidosamente, retumbante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلند
تصویر بلند
assordante, elevato, alto, lungo, rumoroso, rumorosamente, fragoroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بلند
تصویر بلند
estridente, elevado, alto, largo, ruidoso, ruidosamente, resonante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بلند
تصویر بلند
luid, verhoogd, hoog, lang, torenhoog
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بلند
تصویر بلند
เสียงดัง , ยกระดับ , สูง , ยาว , ดัง , ดังก้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بلند
تصویر بلند
bising, tinggi, panjang, keras, dengan keras, menggema
دیکشنری فارسی به اندونزیایی