- بک
- بازیکن عقب انگلیسی پشتیار زبانزد ورزشی انگشت زغال زگال. نوعی کوزه دهن تنگ که گردنش کوتاه و شکمش پهن و گرد است تنگ، نوعی غلیان سفالین غلیان بک. نوعی غلیان سفالین
معنی بک - جستجوی لغت در جدول جو
- بک
- قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
پشت، دنبال، پشتیبان، در ورزش مدافع، دفاع، بازیکن عقب
بک چپ: در ورزش فوتبال بازیکنی که جلو دروازه بان و سمت چپ زمین برای دفاع از حمله هایی که به دروازه می شود پشت سر بازیکنان دیگر قرار می گیرد، دفاع چپ، مدافع چپ
بک راست: در ورزش فوتبال بازیکنی در جلو دروازه بان و سمت راست زمین که برای دفاع از حمله هایی که به دروازه می شود پشت سر بازیکنان دیگر قرار می گیرد، دفاع راست، مدافع راست
- بک ((بَ))
- در فوتبال به بازیکنان مدافع گفته می شود که جلوی دروازه بان و پشت سر بازی کنان دیگر قرار دارند
- بک ((بِ))
- انگشت، زغال، زگال
- بک ((بُ))
- نوعی کوزه دهن تنگ که گردنش کوتاه و شکمش پهن و گرد است، تنگ، نوعی غلیان سفالین، غلیان بک. غلیان بک، نوعی غلیان سفالی
- بک ((بَ))
- قورباغه، وزغ، گریزگاه، جنگل، بیشه، دشت غیر مزروع، خیار دشتی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استعمال، استخدام
استعمال
گنک
گنگ و لال
بنگرید به بکاله
خوشپوش، خوشرفتار
نو باوه، زودرس نو بر
بسیار گریه کننده
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
شمشیر چوبین
شمشیر چوبین
ظرف به شکل حیوان
ناسفتگی دست ناحوردگی، پیشبودگی
بکر بودن، ارشد بودن
ماهی گوشتی
صبح کردن، بامداد رفتن
آنکه از مردم حیله های مختلف پول و مال استخراج کند. کسی که دیگران را استثمار کند. کسی که کثیر الجماع باشد آنکه بسیار جماع کند
جمع ابکم، گنگان
بحد کمال، در نهایت کمال
ترکی باده، پیاله جام، باده گساری
گنگ گردیدن، لال شدن
تمام و کمال، کلاً، تماماً
فرانسوی تازی شده سگک سرشت ریخت چونی
مقام و منصب بیگلربیگ
بیک بیکها امیر امیران، بزرگ شهر رئیس کدخدایان
آمیزش، غنیمت
بدست گرفتن، تصرف کردن، بدست آوردن
به هبک، به تک