جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بکاربردن

بکار بردن

بکار بردن
استعمال کردن. (ناظم الاطباء ذیل بکار). بعمل آوردن. (غیاث). در عمل آوردن. (آنندراج). عمل کردن. ترتیب دادن امور: این حرفها بجز در شمار بکار برند یانی. (التفهیم ص 55). رجوع به کار بردن شود.
لغت نامه دهخدا

کاربردن

کاربردن
ترتیب دادن امور: (مردی بود نام او سوفرای... فیروز را بروی ایمنی بود و او را از سیستان طلب کرد بر همه مملکت خویش کدخدای کرد و گنج - خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه بوی سپرد تا کار همی برد) (تاریخ بلعمی)، بکار زدن استعمال کردن
کاربردن
فرهنگ لغت هوشیار

بار بردن

بار بردن
حمل کردن بار بار را از جایی بجایی نقل کردن، رنج کشیدن تحمل مشقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

بکار شدن

بکار شدن
مصرف شدن. بکار رفتن:
ای بزرگی که دین و دولت را
همه آثار تو بکار شود.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا