- بَرِيق
- درخشش
معنی بَرِيق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جسور، پررنگ، بی باک
جانشین، جایگزین
بخیل، خسیس
اقیانوسی، دریایی، مربوط به دریا
زنگ زدگی، دقیق، به موقع، ظریف، پرصدا، دقیق و موشکاف، وسواسی
عدم تمرکز، جدایی، مرزبندی
تعریق، حجاب
قدیمی و کهنه، قدیمی
زمینی، وحشی، وحشیانه
صریح، صادقانه، مستقیم، رک و راست
دوستانه، دوست
عریض، گسترده
بلوند، برادر، شکافنده
معتبر، محترم، اشرافی
ولخرجی، مسرف
بی ضرر، بی گناه، سادگی
آخرین بودن، او ماند، ماندن
راه، جاده
زرق و برق دار، جشن
درخشان، زرق و برق دار
شیوا، فصیح
بی کلام، سعادت
دست نخورده، اوایل
چند، ناراضی
سرد، پاپیروس
تنبل، کند
مدرن، ظریف، شیک، جذّاب، تمیز و مرتّب، مد روز
دوربین، بصیرتی، عمیق، دلپذیر
وحشی، زشت
پایه ای، اساسی، خام، مینیمالیست، ساده
شنیع، بد، شیطانی، شرور