- بَارِز
- برتر، برجسته، بارز بودن
معنی بَارِز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خراب، آشکار، فریاد زننده، جیغ کش، فریاد کشیدن، جیغ زدن
آماده
دونده، در جریان است، نزدیکی، در حال انجام است، جاری شدن
سیلابی، جارو کردن
زخم زننده، آزاردهنده
دولت مردانه، سختگیر، سخت، محض، استوار
ساختگی، صندوقدار
بی پرده، صادقانه
سرایدار، یک نگهبان، نگهبان، نگهبان ساختمان
پیش بین، او می داند، فهمیده
اتّفاقی، مناقصه گزار
بی فایده، درمانده، بی دفاع، شل، لنگ لنگان، بی قدرت، بی پول، ناتوان
اضطراری
اختلاس گر، دزد، دزدانه
خیابانی، خیابان
مشتاق
چابک، شوخ، ماهر، مبتکرانه
کمرنگ، رنگ پریده
خنک، سرد
برآمدگی پیدا کردن، برجسته
پر طمطراق، مجلّل
جستجوگر، محقّق
فروشنده
بی روح، بدبخت، غمگین، فقیر
منسوخ، فرسوده، کهنه، بدوی
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
باقی مانده، استراحت
بی فایده، باطل، بیهوده، بیهودگی
ماورایی، فراطبیعی
فرسوده، ویران شده
دارنده
شرط گذار، یک پلیس