- بون
- رحم، بچه دان و بمعنی نهایت و پایان چیزی
معنی بون - جستجوی لغت در جدول جو
- بون
- بیخ، بنیاد، بیخ چیزی، پایان، بن،
برای مثال موج کریمی برآمد از لب دریا / ریگ همه لاله گشت از سر تا بون (دقیقی - ۱۰۴)
- بون ((بَ))
- دوری، جدایی
- بون
- بچه دان، زهدان
- بون
- بن، نهایت و پایان هر چیز، بیخ
- بون
- حصه، بهره،
برای مثال به چشم اندرم دیده از بون توست / به جسم اندرم جنبش از رون توست (عنصری - لغت نامه - بون)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دخترک: جدا بریده خرسنگماهی
بیعانه
ته مانده بساط، متاع وازده که مشتری نداشته باشد کالای پست
گندیده و متعفن دارای بوی بد بدبو متعفن
مرد باهیبت و صاحب نخوت، باشنده
چیزی که بوی بد بدهد، بدبو، گندیده
میان
مخفف بیرون، ضد درون، منظر، آشکار، خارج، ظاهر
از اتباع حسن است: (حسن بسن)
دلاور، شجاع
نهان شدن، پوشیدن وپوشیدگی ج بطن، شکم ها درونها
شکم درون چیزی
قد وبالا، اندام وبدن آدمی
بنده، مملوک، عبد
آنکه از مردم حیله های مختلف پول و مال استخراج کند. کسی که دیگران را استثمار کند. کسی که کثیر الجماع باشد آنکه بسیار جماع کند
جمع بین، میانه ها، کران ها
وسط، میان
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
قسمت بیرونی سقف خانه ومخفف آواز وفریاد
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد
دراز بالا بلند بالا