جدول جو
جدول جو

معنی بوسیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

بوسیدگی(دَ / دِ)
پوسیدگی. (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوریدگی
تصویر شوریدگی
پریشانی، آشفتگی، عشق و جنون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژولیدگی
تصویر ژولیدگی
آشفتگی، پریشانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
نابودی و از بین رفتن یک مؤسسه، حکومت و مانند آن، انحلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوسیدگی
تصویر پوسیدگی
حالت هر چیز پوسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوییدنی
تصویر بوییدنی
درخور بوییدن، هر چیز خوش بو که آن را ببویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشیدگی
تصویر پوشیدگی
حالت هر چیز پوشیده، مستوری
فرهنگ فارسی عمید
(سی دَ / دِ)
چسبیدگی و پیوستگی و اتصال. (ناظم الاطباء). چفسیدگی. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درخور بوسیدن. لایق بوسیدن
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
کیفیت و حالت بیوسیده. رجوع به بیوسیده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
چگونگی و حالت پوسیده. صفت چیز پوسیده. رمام. رثاثه. رثوثه. (منتهی الارب). بلاء. تآکل. چرّیدگی. (در تداول مردم قزوین). تباهی، فساد. گندگی. عفونت. تعفن. پوسیدگی دندان، کرم خوردگی آن. رمام اسنان، پوسیدگی دندانها. رمام عظام، پوسیدگی استخوانها. ادمان، دمن، دمان، پوسیدگی و سیاهی که بخرمابن رسد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوییدنی
تصویر بوییدنی
قابل بوییدن لایق شم، مشموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
حالت و وضع برچیدن انحلال یک موسسه تعطیل یک بنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشیدگی
تصویر پوشیدگی
کیفیت و حالت پوشیده، مستوری مستور بودن خفا، ابهام التباس شبهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسیدنی
تصویر پوسیدنی
در خور پوسیدن آنکه بپوسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسندگی
تصویر پوسندگی
چگونگی و حالت پوسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوریدگی
تصویر شوریدگی
پریشانی آشفتگی، عشق تا سر حد جنون، دیوانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسیدگی
تصویر دوسیدگی
پیوستگی و اتصال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسیدگی
تصویر پوسیدگی
گندیدگی، فساد، کرم خوردگی، پوسیدگی دندان، چگونگی وحالت پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرسیدگی
تصویر نرسیدگی
نارسی، کالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوریدگی
تصویر شوریدگی
((دَ یا دِ))
آشفتگی، دیوانگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
((بَ دِ))
دانه از زمین برداشتن، گرد کردن، تعطیل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشیدگی
تصویر پوشیدگی
((دِ))
حالت هر چیز پوشیده، ابهام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوسیدگی
تصویر پوسیدگی
فساد
فرهنگ واژه فارسی سره
تباهی، تلاشی، فساد، تخلخل، کرم خوردگی، له شدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پوشیدگی
تصویر پوشیدگی
Bushiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ژولیدگی
تصویر ژولیدگی
Shagginess
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پوشیدگی
تصویر پوشیدگی
кустистость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ژولیدگی
تصویر ژولیدگی
лохматость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پوشیدگی
تصویر پوشیدگی
Buschigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ژولیدگی
تصویر ژولیدگی
Zottigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پوشیدگی
تصویر پوشیدگی
кущистість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ژولیدگی
تصویر ژولیدگی
кудлатість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پوشیدگی
تصویر پوشیدگی
krzewistość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ژولیدگی
تصویر ژولیدگی
kudłatość
دیکشنری فارسی به لهستانی