- بوالحزن
- محزون اندوهگین: (اندک اندک آب بر آتش بزن تا شود نار تو نور ای بوالحزن خ) (مثنوی)
معنی بوالحزن - جستجوی لغت در جدول جو
- بوالحزن
- دارای حزن، محزون، اندوهگین، مایۀ حزن و اندوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خداوند (امر یا صفت) نیکو (کینه اشخاص قرار گیرد گاه بصورت عام و شخص نامعین استعمال شود) : (گفت ای ایبک بیاور آن رسن تا بگویم من جواب بوالحسن) (مثنوی)، اسم خاص) کینه علی بن ابی طالب
خردمند، دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار
در حال اندوه می گویند، افسوس
واحزنا: پیش چنین تحفه کو تمیه عقل است واحزن از جان بو تمام برآمد