جدول جو
جدول جو

معنی بوالحکم

بوالحکم
خردمند، دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار
تصویری از بوالحکم
تصویر بوالحکم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بوالحکم

بوالحکم

بوالحکم
قبل از انکار اسلام کنیت ابوجهل بود. چون اسلام را انکار کرد کنیت او ابوجهل مقرر کردند. (از آنندراج) (از غیاث) :
دانی کاین قصه بود هم بگه بیوراسب
هم بگه بخت نصر هم بگه بوالحکم.
منوچهری.
غبن بود گنج عرش خازن او اهرمن
ظلم بود صدر عرش حاکم او بوالحکم.
خاقانی.
بوالحکم نامش بد و بوجهل شد
ای بسا اهل از حسد نااهل شد.
مولوی.
آن زمان که بحث عقلی ساز بود
این عمربا بوالحکم همراز بود
چون عمر از عقل آمد سوی جان
بوالحکم بوجهل شد در بحث آن.
مولوی.
اگر تو حکمت آموزی بدیوان محمد رو
که بوجهل آن بود کو خود بدانش بوالحکم گردد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

ابوالحکم

ابوالحکم
دمشقی نصرانی. طبیبی در صدر اسلام و گویند وی زمان بعثت رسول را دریافته است و طبیب خاص معاویه بن ابی سفیان بود آنگاه که معاویه به سال 50 هجری قمری پسر خود یزید را امیر حاج کرد ابوالحکم را با وی بفرستاد. گویند او اول کس است که کتاب الحمیات را از یونانی به عربی نقل کرد. پس از معاویه شغل طبابت یزید و عبدالملک مروان و دیگر خلفای اموی میورزید و عمر او از صد بگذشت و بزمان هشام بن عبدالملک وفات کرد. فرزند او حکم طبیب عبدالصمد بن علی بن عبدالله بن عباس بود و نبیرۀ وی عیسی بن الحکم نیز طبیبی مشهور است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 674 شود
ابن غلندو. از اطبای مشهور اندلس. مولد و منشاء او اشبیلیه و بمراکش به سال 587 هجری قمری درگذشته است. او در شعر و ادب بارع و بحسن خط در دو خط مشرقی و اندلسی مشهور و صاحب تألیفات عدیده است. و رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 4 ص 131 شود
لغت نامه دهخدا

بوالحسن

بوالحسن
خداوند (امر یا صفت) نیکو (کینه اشخاص قرار گیرد گاه بصورت عام و شخص نامعین استعمال شود) : (گفت ای ایبک بیاور آن رسن تا بگویم من جواب بوالحسن) (مثنوی)، اسم خاص) کینه علی بن ابی طالب
فرهنگ لغت هوشیار

بوالحزن

بوالحزن
محزون اندوهگین: (اندک اندک آب بر آتش بزن تا شود نار تو نور ای بوالحزن خ) (مثنوی)
بوالحزن
فرهنگ لغت هوشیار