دعایی) بمعنی باشد و این الف، الف تمنا و دعا است چنانکه شواد بمعنی ان شأاﷲ. و مثال بماناد و نماناد که در دعا و نفرین گویند و بمیراد و نمیراد. (از آنندراج) (از انجمن آرا) : دی و فرودینت خجسته بواد در هر بدی بر تو بسته بواد. فردوسی
دعایی) بمعنی باشد و این الف، الف تمنا و دعا است چنانکه شواد بمعنی ان شأاﷲ. و مثال بماناد و نماناد که در دعا و نفرین گویند و بمیراد و نمیراد. (از آنندراج) (از انجمن آرا) : دی و فرودینت خجسته بواد در هر بدی بر تو بسته بواد. فردوسی
جمع واژۀ بادیه. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ بادیه. صحراها. (فرهنگ فارسی معین) : زنهار خواست تا مگر عواری آن هول و بوادی آن حول بتضرع و ابتهال به زوال رساند. (ترجمه تاریخ یمینی)
جَمعِ واژۀ بادیه. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ بادیه. صحراها. (فرهنگ فارسی معین) : زنهار خواست تا مگر عواری آن هول و بوادی آن حول بتضرع و ابتهال به زوال رساند. (ترجمه تاریخ یمینی)
آنچه از عالم غیب بر دل آدمی بطور ناگهانی رسد و موجب بستگی یا گرفتگی دل شود. (کشاف اصطلاحات الفنون). ما یفجاء القلب من الغیب علی سبیل الوهله اما موجب فرح او ترح. (تعریفات جرجانی) (از اصطلاحات الصوفیه). آنچه بطور ناگهانی از غیب به قلب برسد خواه موجب فرح باشد و خواه سبب اندوه بواده گویند. (فرهنگ مصطلحات العرفاء سجادی ص 91)
آنچه از عالم غیب بر دل آدمی بطور ناگهانی رسد و موجب بستگی یا گرفتگی دل شود. (کشاف اصطلاحات الفنون). ما یفجاء القلب من الغیب علی سبیل الوهله اما موجب فرح او ترح. (تعریفات جرجانی) (از اصطلاحات الصوفیه). آنچه بطور ناگهانی از غیب به قلب برسد خواه موجب فرح باشد و خواه سبب اندوه بواده گویند. (فرهنگ مصطلحات العرفاء سجادی ص 91)
در غزل حافظ بلهجۀ شیرازی قدیم است و ’بوادی’ یعنی بباید دیدن. و شعری از او است: امن انکرتنی عن عشق سلمی تز اول آن روی نهکو بوادی. حافظ. و معنی شعر چنین است: ای کسی که بر من انکار کردی از عشق سلمی، تو از اول آن روی نیکو را بایستی دیده باشی. رجوع به دیوان حافظ چ قزوینی ص 304 شود
در غزل حافظ بلهجۀ شیرازی قدیم است و ’بوادی’ یعنی بباید دیدن. و شعری از او است: امن انکرتنی عن عشق سلمی تز اول آن روی نهکو بوادی. حافظ. و معنی شعر چنین است: ای کسی که بر من انکار کردی از عشق سلمی، تو از اول آن روی نیکو را بایستی دیده باشی. رجوع به دیوان حافظ چ قزوینی ص 304 شود
جمع بلد، زیستگاه ها: شهر ها بخش ها سرزمین ها جمع بلده. شهرها: (در جمیع بلاد گردش کرد)، ناحیه ها نواحی. توضیح این کلمه در ترکیب اسمای امکنه برای افاده مفهوم مملکت و کشور بکار رود مثلا بلاد العرب بعربستان بلاد الروم بمملکت رومیان اطلاق شود. یا تخطیط بلاد. جغرافی (علم)، بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. شهرها، ج بلد
جمع بلد، زیستگاه ها: شهر ها بخش ها سرزمین ها جمع بلده. شهرها: (در جمیع بلاد گردش کرد)، ناحیه ها نواحی. توضیح این کلمه در ترکیب اسمای امکنه برای افاده مفهوم مملکت و کشور بکار رود مثلا بلاد العرب بعربستان بلاد الروم بمملکت رومیان اطلاق شود. یا تخطیط بلاد. جغرافی (علم)، بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. شهرها، ج بلد