- بهلوان
- پارسی تازی گشته پهلوان، بند باز
معنی بهلوان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرد زورمند، یل، سپهبد بر لشکر، سختتوانا ودلیر
دلیر، دلاور، برای مثال کسی کاو بود پهلوان جهان / میان سپه درنماند نهان (فردوسی - ۲/۱۶۳) ، اگر پهلوان زاده باشد رواست / که بر پهلوانان دلیری سزاست (فردوسی - ۶/۴۴۴) نیرومند
تازی لبان جاوی از گیاهان) انگبند گیاه حسن لبه حصی لبان لبان جاوی، صمغ خوشبویی که از بنژوان بدست آید و در طب بکار رود
رشد و نمو کردن چادری که درون آن از گاز پر سازند و به هوا رها کنند
همچون
حماسه
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمن ها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است، بلوار
شاشدان ظرفی که در آن بول کنند گمیزدان
فلان و بهمان وبسیار، از کلمات و اسما مهمله است
هنگام بهار، فصل بهار
داناتر
الماس بی رنگ و شفافتراش یافته
دلیری، دلاوری
پیلبان
یاقوت سرخ، برای مثال نور مه از خار کند سرخ گل / قرص خور از سنگ کند بهرمان (خاقانی - ۳۴۴) ، پارچۀ ابریشمی رنگین
بالیدن، نمو کردن، بزرگ شدن، تناور گشتن
بهار، فصل بهار، هنگام بهار، در وقت بهار، برای مثال درخت اندر بهاران بر فشاند / زمستان لاجرم بی برگ ماند (سعدی - ۱۵۷)
خیابانی عریض با درخت کاری و گل در وسط آن
درخشان، درخشنده، براق، شفاف، الماس بی رنگ و شفاف، الماس درشت و گران بها که برای درخشش بیشتر آن را تراش داده اند
بلسان، گیاهی درختچه ای با گل های سفید کوچک خوشه ای، برگ های مایل به سفید، پوست زرد رنگ و چوب سنگین، سرخ رنگ و خوش بو، صمغی که از ساقۀ این گیاه می گیرند و مصرف دارویی دارد
فیلبان، نگهبان پیل، کسی که بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلبان
کسی که با دیگری در قدر و مرتبه لاف برابری و همسری بزند، برای مثال وگر نیز پهلوزنی را بکشت / از او بهتری را قوی کرد پشت (نظامی۵ - ۸۷۵)
مربوط به پهلوانان مثلاً منش های پهلوانی، دلیری، دلاوری، زبان پهلوی، برای مثال پهلوانی سخن، سیاوش غمی گشت از ایرانیان / سخن گفت بر پهلوانی زبان (فردوسی - ۲/۲۹۱)