- بنصر
- بنیام انگشت چهارم از سوی شست پرده 15 از زبانزدهای خنیا (موسیقی)
معنی بنصر - جستجوی لغت در جدول جو
- بنصر
- انگشتی که بین انگشت وسطی و کوچک است، انگشت چهارم از طرف شست
- بنصر ((بِ ص ِ))
- انگشت میانه کوچک و وسطی، جمع بناصر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آخشیج، بن پاره
محلی است که قافله و تجار در آن جا بسیار آمد و رفت می کنند، شهری که بر کناره دریای محیط واقع باشد
هندی سپستان از گیاهان دارویی سپستان
چشم دارنده، نگاه تیز
تلاق و تندی میان دو لب فرج زن
انگشت کوچک دست انسان
نصرانی شدن
بیننده، بینا، ویژگی نگاه تیز
انگشت کوچک دست یا پا، کلیک، انگشت کهین، کابلج، انگشتک، انگشت خنصر، کالوج
اصل و بنیاد، همت و قصد جسم بسیط و ماده، گوهر، جمع عناصر
جسمی که قابل تجزیه و تقسیم به مواد دیگر نباشد مانند آهن و طلا، جسم بسیط، کنایه از فرد، آدم، آنچه در به وجود آمدن چیزی تاثیر داشته باشد، عامل، هر یک از چهار عنصر اربعه، آخشیج، کنایه از اصل، گوهر
جایی در کنار دریا که محل توقف، بار انداختن یا بارگیری کشتی ها است، بندرگاه، هر شهری که در کنار دریا باشد
بندر آزاد: بندری در یک کشور که ورود و خروج و باراندازی و بارگیری برای کشتی های سایر کشورها در آن جا آزاد است
بندر آزاد: بندری در یک کشور که ورود و خروج و باراندازی و بارگیری برای کشتی های سایر کشورها در آن جا آزاد است
بینائی، چشم
بینایی، حس بینایی، چشم
یاری کردن، یاری، یاری کننده، صد ودهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳ آیه، إذا جاء، تودیع
یاری، نصرت، مظاهرت، فتح، پیروزی، ظفر یاری، عون، مظاهرت، نصرت، پیروزی
انگشت چهارم هر دست که معمولاً انگشتری ازدواج را در آن می اندازند، انگشت حلقه