جدول جو
جدول جو

معنی بلغند - جستجوی لغت در جدول جو

بلغند
توده روی هم نهاده فراهم آمده فراهم آورده
تصویری از بلغند
تصویر بلغند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلغنده
تصویر بلغنده
جامه دان، بقچه، بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغندر
تصویر بلغندر
بسیار مبرم و تن پرور و بی قید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغندر
تصویر بلغندر
بی قید، بی بند و بار، تن پرور، بی دین، برای مثال به زر و مال مردمان اندر / هست بر اعتقاد بلغندر (کمال الدین اسماعیل - لغتنامه - بلغندر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغنده
تصویر بلغنده
ویژگی چیزهایی که روی هم نهاده شده است، توده شده، بلغنده، بلغد، بلغده،
بسته، بستۀ قماش، بقچه، رزمه، برای مثال راه باید برید و رنج کشید / کیسه باید گشاد و بلغنده (سوزنی - ۸۷)
لنگۀ بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغنده
تصویر بلغنده
((بَ غُ یا غَ دِ))
جامه دان، بغچه، هر چیز بسته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلغندر
تصویر بلغندر
((بَ غَ دَ))
بی قید، بی بند و بار، بی دین، تن پرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزغند
تصویر بزغند
بزغنج
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند پنبه زده شده غند غنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلغند
تصویر فلغند
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خاربند، خارچین، کپر، چپر، برای مثال تا نکردی خاک را با آب تر / چون نهی فلغند بر دیوار بر (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغند
تصویر باغند
پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلغند
تصویر فلغند
سیم خار داری که بر سر دیوار باغ گذارند که مانع عبور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه برزده که به جهت رشتن گلوله کرده باشند: در میانشان نجیب منده من همچو در بند خار گلغنده. (سوزنی در هجو نجیب منده)، سست کاهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوند
تصویر بلوند
رنگی است نزدیک به زرد، بور و طلایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلغند
تصویر فلغند
((فَ لْ غَ))
پرچین، خاربست
فرهنگ فارسی معین
блондинистый
دیکشنری فارسی به روسی
блондинистий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بشكلٍ مقرفٍ
دیکشنری فارسی به عربی