- بلغند
- توده روی هم نهاده فراهم آمده فراهم آورده
معنی بلغند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جامه دان، بقچه، بسته
بسیار مبرم و تن پرور و بی قید
بی قید، بی بند و بار، تن پرور، بی دین، برای مثال به زر و مال مردمان اندر / هست بر اعتقاد بلغندر (کمال الدین اسماعیل - لغتنامه - بلغندر)
ویژگی چیزهایی که روی هم نهاده شده است، توده شده، بلغنده، بلغد، بلغده،
بسته، بستۀ قماش، بقچه، رزمه،برای مثال راه باید برید و رنج کشید / کیسه باید گشاد و بلغنده (سوزنی - ۸۷)
لنگۀ بار
بسته، بستۀ قماش، بقچه، رزمه،
لنگۀ بار
بزغنج
پنبه حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند پنبه زده شده غند غنده
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خاربند، خارچین، کپر، چپر،برای مثال تا نکردی خاک را با آب تر / چون نهی فلغند بر دیوار بر (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
خاربست، خاربند، خارچین، کپر، چپر،
پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند
سیم خار داری که بر سر دیوار باغ گذارند که مانع عبور باشد
پنبه برزده که به جهت رشتن گلوله کرده باشند: در میانشان نجیب منده من همچو در بند خار گلغنده. (سوزنی در هجو نجیب منده)، سست کاهل
رنگی است نزدیک به زرد، بور و طلایی
Blonde
блондинистый
blond
блондинистий
biondo
blond
บลอนด์
pirang
بشكلٍ مقرفٍ
בלונדיני
sarışın
rangi ya dhahabu