جدول جو
جدول جو

معنی بلغر - جستجوی لغت در جدول جو

بلغر
(بُ غُ)
شهری است صقالبه را بسمت شمال، بسیار سردسیر که عامه آن را بلغار گویند. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به بلغار و بلغارستان شود، شکلک، و بازخمانیدنی است از ابوالفرج. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج
نامت فرخج و کنیت ملعون بلفرخج.
لبیبی
لغت نامه دهخدا
بلغر
(بُ غُ)
مخفف بلغور است که گندم پختۀ دلیده کرده باشد. آش گندم. (شرفنامۀ منیری). شایدلهجه ای عامیانه در بلغور است. رجوع به بلغور شود
لغت نامه دهخدا
بلغر
هر چیز در هم شکسته و در هم کوفته عموما، گندم و جو نیم پخته که آنرا در آسیا انداخته شکسته باشند خصوصا، آشی که از گندم مذکور پزند، سخنان بزرگ حرفهای قلمبه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلور
تصویر بلور
(دخترانه)
کریستال، نام ماده معدنی جامد و شفاف مانند شیشه، آنچه از جنس شیشه شفاف و خوب است، معرب از یونانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلار
تصویر بلار
(دخترانه)
آدم شوخ طبع (نگارش کردی: بهلار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلغور
تصویر بلغور
گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، برغول، فروشک، افشه، فروشه
آشی که با این گندم نیم کوفته تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغه
تصویر بلغه
قوت روزانه به قدری که از آن زیاد نیاید، آنچه به آن روز بگذرانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغس
تصویر بلغس
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود
پژند، هنجمک، هجند، مجّه، مچّه، بلغست، یبست، ورغست، فرغست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلغر
تصویر گلغر
غنچۀ گل
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، پت، تبت، تبد، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای سفید و لزج که غالباً هنگام بیماری از داخل بدن و دستگاه گوارش مترشح و به خارج دفع می شود، خلط سینه و بینی، در طب قدیم از اخلاط چهارگانۀ بدن
فرهنگ فارسی عمید
از اقسام شیشه که از ترکیب سیلیکات دوپتاسیم و سیلیکات دوپلمب ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغا
تصویر بلغا
بلیغ ها، فصیح ها، رساها، کامل ها، تمام ها، کسانی که سخنش خوب و رسا باشد، جمع واژۀ بلیغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغد
تصویر بلغد
ویژگی چیزهایی که روی هم نهاده شده است، توده شده، بلغنده، بلغده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
نوعی چرم سرخ رنگ، موج دار و خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
غلام ترک متوکل خلیفۀ عباسی. او در قتل متوکل شرکت داشت و به دست مستعین کشته شد: در شب چهارم شوال سنۀ سبع و اربعین و مأتین که خلیفه در مجلس بزم نشسته بود و مست گشته، بوقاءالصغیر و موسی بن بوقاءالکبیر و باغر و بلغور و غیرهم از اتراک عربده ناک با شمشیرهای برهنه به دارالخلافه در آمدند. باغر باشخصی دیگر مهمش را تمام کردند. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 272). بعداً ابوالعباس المستعین باللّه باغر ترکی را که به قتل متوکل اقدام کرده بود تبعید کرد. (ازتاریخ الخلفاء سیوطی ص 238). در مجمل التواریخ و القصص سال قتل متوکل دویست و چهل و هشت ذکر شده و گوید:آن شب به سامره غلامان شمشیر کشیده از راه آب در آمدند از پس تخت متوکل... و شمشیر اندر بستند، و فتح بن خاقان وزیر آنجا بود خود را بروی افکند و هر دو کشته شدند، شب چهارشنبه رابع شوال سال دویست و چهل و هشت، و باغر وصیف با ایشان بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 361). ابن اثیر این واقعه را ذیل سال 247 هجری قمری ثبت کرده و گوید باغر با سایر ترکان در قتل متوکل شرکت داشت. رجوع شود به الکامل ابن اثیر ج 7 ص 37
لغت نامه دهخدا
(غِ)
آماس. ورم. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلشر
تصویر بلشر
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغا
تصویر بلغا
جمع بلیغ شیوا سخنان چیره زبانان زبان آوران سخنگزاران
فرهنگ لغت هوشیار
یک نوع شیشه که از ترکیب سیلیکات دوپتاسیم و سیلیکات دو پلمپ ساخته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
آذربویه اشنان. قسمی شیشه که از ترکیب سیلیکات دو پتاسیم و سیلیکات دو پلمپ ساخته شود آبگینه صاف و شفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغه
تصویر بلغه
قوت روزانه تعیین شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغور
تصویر بلغور
گندم نیم پخته که آن را در آسیاب انداخته و شکسته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
ماده سفید که اغلب هنگام بیماری از دستگاه گوارش ترشح و به خارج دفع می شود، اخلاط
فرهنگ لغت هوشیار
بنا گل کار. پشم نرمی که از بن موی بز بوسیله شانه برآورند و از آن شال بافند کرک: کلک: نه از شال بافان این روزگارم که گلغر ندانند باز از بریشم. (نزاری قهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از رده دو لپه ییها جزو راسته پیوسته گلبرگها که سر دسته تیره برغستها میباشد. گیاهی است پایا گلهایش آبی سفید و یا قرمزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
نوعی چرم که برنگ سرخ و موج دار و خوش بو میباشد، اهل بلغارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
هر یک از ساکنان بومی کشور بلغارستان یا فرزندانشان، قومی از نژاد اسلاو، قومی از نژاد ترک که در سده های اول میلادی به دشت های روسیه رانده شدند، هر یک از افراد آن قوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلغار
تصویر بلغار
((بُ))
پوست های رنگین دباغی شده خوشبوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلغه
تصویر بلغه
((بُ غَ))
غذای یک روزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلغر
تصویر گلغر
((گُ غَ))
کرک، پشم نرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلغر
تصویر گلغر
((گِ غَ))
گل گر، بنا، گل کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلغس
تصویر بلغس
((بَ غَ))
گیاهی است خودرو و بیابانی با گل های ریز و سفید مانند اسفناج که در پختن بعضی از خوراک ها بکار می رود، برغست، ورغست، بلغست، پژند، مچه، هنجمک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلغم
تصویر بلغم
((بَ غَ))
ترشحات لزج سلول های بدن، از اخلاط چهارگانه بدن در طب قدیم که غلبه آن سستی و بی حالی می آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلغور
تصویر بلغور
((بَ یا بُ))
گندم نیم کوفته، آشی که از گندم مذکور پزند، سخنان درهم برهم، هر چیز درهم شکسته
فرهنگ فارسی معین
((بُ یا بَ))
نوعی شیشه که از ترکیب سیلیکات دوپتاسیم و سیلیکات دوپلمب ساخته شود، کنایه از شفاف
فرهنگ فارسی معین