جدول جو
جدول جو

معنی بلغم

بلغم((بَ غَ))
ترشحات لزج سلول های بدن، از اخلاط چهارگانه بدن در طب قدیم که غلبه آن سستی و بی حالی می آورد
تصویری از بلغم
تصویر بلغم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بلغم

بلغم

بلغم
ماده سفید که اغلب هنگام بیماری از دستگاه گوارش ترشح و به خارج دفع می شود، اخلاط
فرهنگ لغت هوشیار

بلغم

بلغم
ماده ای سفید و لزج که غالباً هنگام بیماری از داخل بدن و دستگاه گوارش مترشح و به خارج دفع می شود، خلط سینه و بینی، در طب قدیم از اخلاط چهارگانۀ بدن
فرهنگ فارسی عمید

بلغم

بلغم
در اصطلاح طب قدیم، خلطی از اخلاط چهارگانه بدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و باشد که جگر بس گرم نباشد و اندر پزانیدن صفو کیلوس که آنرا هضم دوم گویند تقصیری افتد و چیزی بماند که به خامی گراید، آن بلغم باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بلجم. خرشاء. گش سپید. نخامه. ج، بَلاغم. (ناظم الاطباء) :
آن روی و ریش پر گه و پر بلغم و خدو
همچون خبزدوئی که شود زیر پای پخج.
لبیبی.
ابر که جانداروی پژمردگیست
هم قدری بلغم افسردگیست.
نظامی.
- بلغم خام، رقیق و مختلف القوام است. (از بحر الجواهر).
- بلغم زجاجی یا شیشه ای، غلیظ است و چون شیشۀ گذاخته. (از بحر الجواهر).
- بلغم طبیعی، خلطی است سرد و تر و سفیدرنگ و مایل به شیرینی. (از بحرالجواهر).
- بلغم مائی یا آبی، روان و مستوی القوم است. (از بحرالجواهر).
- بلغم مخاطی، غلیظ و مختلف القوام است. (از بحرالجواهر).
- علت بلغم، علت و مرضی که از کثرت بلغم پدید آید:
سبک باشی برقص اندر چو بانگ مُؤْذنان آید
بزانو در پدید آیدت ناگه علت بلغم.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا

بلغم

بلغم
بی خیال، بی قید، تن پرور، تن آسا
متضاد: زرنگ، فعال، پویا، چاق، چاقالو، فربه
متضاد: لاغر، نزار، خلط سینه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بلغم

بلغم
بلغم در خواب، مالی بود که به وجه صلاح، آن مال را نفقه کند. اگر کسی به خواب دید که بلغم به جایگاهی جرگه انداخت، تاویلش به خلاف این است. اگر بیند بلغم سفید از گلو برانداخت به جای پاکیزه، دلیل که مال به وجه صلاح نفقه کند. محمد بن سیرین
اگر بیماری بیند بلغم را برافکند، دلیل که از بیماری شفا یابد. اگر بیند بلغم سیاه برافکند، دلیل بر غم و اندوه است. اگر بیند بلغم خون آلود است، دلیل که از مال وی چیزی نقصان شود. اگر بیند بلغم به درون خانه انداخت، دلیل که مال بر بیگانگان نفقه کند. اگر بیند بلغم در مسجد افکند، دلیل که مال نه به وجه صلاح بر بیگانگان نفقه نماید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

بلغمی

بلغمی
خلمی پفالو درمی منسوب به بلغم کسی که فربه و پفالو است، ترشحات غلیظ از نوع بلغم
فرهنگ لغت هوشیار

بلغس

بلغس
گیاهی از رده دو لپه ییها جزو راسته پیوسته گلبرگها که سر دسته تیره برغستها میباشد. گیاهی است پایا گلهایش آبی سفید و یا قرمزند
فرهنگ لغت هوشیار

بلغر

بلغر
هر چیز در هم شکسته و در هم کوفته عموما، گندم و جو نیم پخته که آنرا در آسیا انداخته شکسته باشند خصوصا، آشی که از گندم مذکور پزند، سخنان بزرگ حرفهای قلمبه
فرهنگ لغت هوشیار