جدول جو
جدول جو

معنی بلغور

بلغور
گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، برغول، فروشک، افشه، فروشه
آشی که با این گندم نیم کوفته تهیه می شود
تصویری از بلغور
تصویر بلغور
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بلغور

بلغور

بلغور
گندم نیم پخته که آن را در آسیاب انداخته و شکسته باشند
بلغور
فرهنگ لغت هوشیار

بلغور

بلغور
گندم نیم کوفته، آشی که از گندم مذکور پزند، سخنان درهم برهم، هر چیز درهم شکسته
بلغور
فرهنگ فارسی معین

بلغور

بلغور
هرچیز درهم شکسته و درهم کوفته، عموماً. (برهان) (آنندراج) ، آبی است مر بنی ابی بکر را. (منتهی الارب) (از مراصد) (از معجم البلدان). بُلَیق. نام چند اسب است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

بلغور

بلغور
دهی از دهستان چولائی خانه، بخش حومه شهرستان مشهد. سکنۀ آن 823 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

بلقور

بلقور
پارسی است و درست آن: باغور توضیح برای ترکیبات بلقور نیز به (بلغور) رجوع شود
فرهنگ لغت هوشیار

بلغار

بلغار
نوعی چرم که برنگ سرخ و موج دار و خوش بو میباشد، اهل بلغارستان
بلغار
فرهنگ لغت هوشیار