- بلاهه
- نادانی سادگی کانایی نابخردی، سست اندیشی
معنی بلاهه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. نابکار، هرزه، ناچیز، ناکس
نادانی سادگی کانایی نابخردی کم خردی ساده دلی سلیم دلی، ضعف تدبیر سستی رای. کم عقل بودن، ابلهی
تری نمناکی باز ماندی مهر
شیوایش شیوا سخنی زبان آوری کشگویی، بالندگی، رسایی (کمال) ابر کانی
کند هوشی تیماو دیر یابی بدکار، فاسق نابکار، فاحشه روسپی، مفسد مفتن، گمراه. تبهکار، فاسق، نابکار
خود آی آمده فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل - گفت} آمده {دیگر بود و} ساخته {دیگر (شریف) نااندیش ناگه آی ناگه آینده زود انداز بداهت بدیهه
پرستش خدا
فاسق، نابکار، بدکار، تبهکار، برای مثال هر آن کریم که فرزند او بلاده بود / شگفت باشد کاو از گناه ساده بود (رودکی - ۵۲۲)
الهه، نیمه خدای مؤنث، ایزدبانو
نابکار، تباه کار، زن بدکار، برای مثال هزاران جفت همچون ویس یابی / چرا دل زآن بلایه برنتابی (فخرالدین اسعد - ۱۴۶) ، زشت و ناشایست
از حیث رای و عقل ضعیف شدن، نادان شدن، نادانی، کودنی، ضعف عقل
میدان
مار
تالاب، آبگیر، رود